یادداشت

خورشید رو به غروب
        با  نویسنده ژاپنی «دازای» به وسیله بوک بلاگر های اینستاگرام اشنا شدم.
 بوک بلاگرهایی که «دازای» رو با «صادق هدایت» مقایسه  کرده بودند.

تو جملات این افراد به  نویسنده ای برخوردم که  هم تو ژاپن خیلی معروفه و هم این که در کتاب هاش ناامیدی موج می زنه.  
همه بدون استثناء به  چندین تجربه  خودکشی ناموفق و اخرین تجربه خودکشی  موفق نویسنده اشاراتی کرده بودند. 

  همین تجربه های نویسنده سبب  کنجکاوی من شد تا یکی از  کتاب های این شخص رو بخونم و در جملات رمانش رد پایی از تفکراتش پیدا کنم.
این تفکر چی بوده که سبب ناامیدی اون به دنیاشده و نتیجه این ناامیدی مرگ و بی ارزشی زندگی برای این شخص شده البته که با خوندن یک کتاب از یک نویسنده هم نمیشه به نتیجه مورد نظر رسید. 

اعتراف می کنم غافل گیر شدم چون همه شخصیت های داستان نه ناامید بودند و نه امید واهی داشتند. 

 خیلی زود با شخصیت های محدود  کتاب ارتباط گرفتم و  باهاشون همدلی و همدردی کردم. 
حتی در  بعضی جاهای  کتاب  در عین حال که بخاطر رفتارشون سرزنششون می کردم، دلم براشون  می سوخت. 

کتاب  حال و هوای ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم رو روایت میکنه.
 فلش بک هایی هم  به دوران  جنگ و دیدگاه های مردم ژاپن در مورد  سقوط زندگی اشراف زاده ها بعد از جنگ جهانی دوم  داره.
 تو کتاب میشه با تفکرات و عادت های مردم هم اشنا شد. 

  بعد از تجربه خوبی که از این کتاب داشتم،مطمئنم سراغ کتاب های دیگه نویسنده هم خواهم رفت.
      
749

27

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.