یادداشت احلی احسنیان

        فکر کن کتابی رو باز می‌کنی که اون داره تو رو می‌خونه. ممکنه برای لحظه‌ای اطرافت رو نگاه کنی، کتاب رو ببندی، و بعد با احتیاط دوباره بازش کنی و خوندنش رو ادامه بدی.
شبی از شب‌های زمستان مسافری شبیه هیچ‌کدوم از داستان‌هایی که خوندی نیست. یک تجربه‌ست. شبیه یک سفر که گم‌شدن و پیدا‌شدن توش لذتی داره که جای دیگه‌ای پیداش نمی‌کنی.
اینجا داستان‌ها شروع می‌شن، اما هرچقدر هم که تلاش کنی، نمی‌تونی به پایانشون برسی.
کتاب درباره‌ی خواندنِ خودشه، درباره‌ی لحظه‌هایی که بین صفحات گم می‌شی و دنبال چیزی می‌گردی که شاید هیچ‌وقت پیدا نکنی.
و در آخر، به پایان می‌رسی. اما آیا واقعا به پایان رسیدی؟
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.