یادداشت ایمان نریمانی

اوژنی گرانده
        نام بالزاک اولین چیزی بود که مرا به این کتاب جذب کرد. تجربه شیرین کتاب #باباگوریو باعث شد بی درنگ اوژنی گرانده را هم امتحان کنم. این بار هم مهم ترین شخصیت داستان یک پدر بود؛ هرچند که باباگرانده هیچ شباهتی به باباگوریوی دوست داشتنی نداشت.
گرانده شاید یکی از منفورترین شخصیت های داستانی بود که تاکنون خواندم، پدری بی نهایت خسیس، طمع کار و خودخواه. از نظر شدت خسیس بودن شاید بتوان او را با اسکروج در#سرود_کریسمس مقایسه کرد.
هرچند که این ویژگی ها فقط مختص آقای گرانده نبود و آنچه که بالزاک قصد داشت توصیف کند، به تصویر کشیدن جامعه ای بود که همگی درگیر طعم، رانت خواری و فساد مالی هستند و برای رسیدن به ثروت از هیچ کاری دریغ نمی کنند.
در چنین محیطی، شخصیتی مثل اوژنی، دختر ساده و اخلاق مدار گرانده سرنوشت ناگواری دارد و تلخکامی های زیادی را پشت سر می گذارد.
اوژنی به توصیه مادر رنج کشیدن را پذیرفته و منتظر مردن است. بعد از مرگ مادر دیگر برای هیچ چیز و هیچ کس ناراحت نمی شود و تنها سعی می کند با کمک به کلیسا و فقرا روح خود را جلا دهد.
برای کسی که می داند دنیا جز رنج چیزی ندارد، تحمل زندگی جهنمی با پدری خسیس، افراد فرصت طلب و طمع ورزی مثل خانواده کروشو و شارل گرانده سخت نیست.
یکی از تلخ ترین جملاتی که تاکنون خوانده ام آنجاست که اوژنی می گوید: چیزی را که هزار بار جان در راهش می دادم، باید به وسیله دلیجان بفرستم!
همینقدر تلخ.
اوژنی و مادرش دنیا را نمی خواهند. مذهبی هستند و دعا می کنند و دنبال خوبی اند. خیلی ها دوست دارند اوژنی را داشته باشند نه برای اوژنی بودن و خوب بودن، اوژنی را برای پول باباگرانده می خواهند. و هیچ گاه هیچ کس به آن دست پیدا نمی کند. بلکه اوژنی است که دنیای آنها را تصرف می کند و برای خوبی های خودش خرج می کند.
تنها مشکلی که من و برخی های دیگر با کتاب داشتیم شاید توصیفات بیش از حد بالزاک از جزئی ترین وقایع و شخصیت هاست که البته به پرداخت بهتر کتاب کمک کرده اما گاهی زیاد از حد به نظر می رسد.
      
1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.