یادداشت alef
1401/9/23
#آبنبات_دارچینی این کتاب جلد سوم از مجموعه آبنبات های شیرین آقای #مهرداد_صدقی است. و این کتاب تقریبا اتفاقات دو یا سه سال بعد از ماجراهای کتاب #ابنبات_پسته_ای رو بازگو میکنه و مربوط به سالی است که محسن قراره #کنکور بده منتها خیلی حوصله درس خوندن نداره و مدام به دنبال بهانه ای برای فرار از درس است البته اون سال کلا برای خانواده سال شلوغ و پر ماجرایی شده از بچه دار شدن ملیحه و دایی اکبر گرفته تا آمدن همسایه های جدید در محل و عاشق شدن دوباره محسن. کتاب در کل با بیان اتفاقات و وضعیت اجتماعی #دهه_70 کلی خاطره رو برای شما زنده میکنه در این کتاب مکان هایی دیدنی بجنورد هم بیشتر نام برده می شود. و تقریبا تمام شخصیت های داستان در این کتاب هم هستند من خودم بخش #بابا_موسی و صحبت های آقای جاجرمی را خیلی دوست داشتم. نگرانی های داداش محمد و اینکه تغییری در طرز فکرش پیش نیومده و تغییر فکر مراد کمیته ای هم البته بسیار قابل تامله. پی نوشت:کاش ما همه به آقای جاجرمی تو مدرسه داشتیم. البته نمیدونم چرا اینقدر زود از داستان حذف شد. # بخشی از کتاب: برای اینکه به چیزی فکر نکنم رفتم پیش مامان و بی بی. مامان گفت:بی بی جان، نوش جان، ولی مگه خودت نگفتی اینا ر که مخوری سرت گیژ مرہ؟ - نخورم، بیشتر گیژ مره عروس جان. +مگه دکتر نگفت شام سنگین نخوری؟ -مگه دکتر به تو يم نگفت موقع ظرف شستن زیاد واینستا. برای كمرت خوب نیست؟ +خا من ظرفا ر نشورم کی مشورہ؟ -ولی خا من این نخورم، بقیه مخورن.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.