داستان از زبان ولچانینف که دعوای حقوقی در پطرزبورگ را دنبال می کنند که بعد نه سال مردی فاسق را بنام پاول پاولویچ را میبیند که رفیق قدیمی اوست و داستان شروع میشود ولچانینف قبلا عاشق همسر پاولویچ ناتالیا واسیونا بوده و داستایوفسکی روحیات مرد فاسق و مرد رنجور را به تصویر میکشد