یادداشت salar yekta
دیروز
معمولا وقتهایی که داستان کوتاه جالبی میخونم، یا توی مکالمهی آخرشب یا توی اولین ملاقات براش تعریف میکنم. اینطوری هم یه حال اصافه به خودم میدم و هم داستانه بهتر توی خاطرم میمونه. از این لعنتی اما هیچی رو نمیشد تعریف کرد. نه که بد باشن، فقط واقعا غیرقابل تعریفن. کارور توی هر داستان داره صرفا یه موقعیت به خصوص رو شرح میده. موقعیتی که همچین خوشایند نیست و یه سنگینی خاصی رو با خودش حمل میکنه. اگه بخوام یه قیاس نهچندان درست بین متن کارور و متن بوکوفسکی انجام بدم، میگم درونمایهشون نزدیکه، ولی متن کارور خیلی خیلی داستانتر و شکیلتره (با احترام به چارلز عزیز). ضمنا اگه خواستین از کارور بخونین جای کلیسای جامع نشر نیلوفر، وقتی از عشق حرف میزنیم نشر مروارید رو بخونین. یکم جلدش یهطوریه ولی ترجمهاش بهتره. داستانهاشونم که اکثرا یکسانن.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.