یادداشت پواد پایت
1403/10/15
من یک دوست دارم؛ دوستم یک نگاه معروفی دارد که در یک لحظه سرتاپای تو را بررسی میکند و از لباسها و حالت چهرهات تشخیص میدهد امروز حالت چطور است. خوشحالی یا ناراحت. انرژی داری یا خستهای. حرفهایی که داری میزنی واقعی هستند یا داری حرف را پیچ میدهی و فرار میکنی. من یک دوست دارم؛ به شوخی بهش میگوییم «هر کاری که میگی اصلا بلد نیستی انجام بدی رو تهش بهتر از هر کس دیگهای انجام میدی.» از اغراقش میخندد ولی خودش هم میداند درست میگویم. من یک دوست دارم؛ و این کتاب را از او هدیه گرفتم. در هفتهای که احتمالا با همان نگاهش سرتاپایم را اسکن کرده بود و فهمیده بود چقدر تحت فشارم. به شوخی بهش میگویم «اصلا بلد نیستی چطور باید حال یه نفر رو بهتر کرد.» با سه تا دونه انجیر خشک و کتابی که نویسندهاش را بیاندازه دوست دارم. در مورد کتاب: من دوستش داشتم اما فکر نمیکنم خیلی باب میل آدمهای زیادی باشد. یکجورهایی برای منی که میشود گفت کوئنها را میپرستم مثل سرک کشیدن به مغزشان بود، اما برای کسی که به اندازه من عاشقشان نیست بعید است نکتهی زیادی داشته باشد. بعضی داستانها خیلی خیلی کامل و خفن، و بعضیها معمولی به همراه لحظات درخشان همیشگی کوئن. کیفیت تولید کتاب رو هم دوست داشتم و از جلد گرفته تا صفحهآرایی لذت بردم.
(0/1000)
پواد پایت
1403/10/16
0