یادداشت معصومه فراهانی
1401/9/20
3.7
12
احتمالا یکی از جذابیت های موجود در دنیا این است که نویسنده ای را چند سال بشناسی و بدانی دارد یک کتاب مینویسد، بعد یک روز که داری در کتابفروشی ها برای خودت میگردی یک دفعه چشمت بیفتد به کتابش! بعد همان جا در حالی که داری از خوشحالی بال در می آوری به دوستانت بگویی "ببینید! این کتابِ دوستمه که نویسنده ست.. ببینید چه قشنگه!" حتی دلت میخواهد موقع حساب به کتابفروش هم فخر بفروشی و بگویی که میشه لطفا کتابِ دوستمو حساب کنید؟ :) این حسی بود که من وقتِ دیدن وریا داشتم! البته نمیدانم خانم محمدی بنده را جزو دوستانشان حساب میکنند یا نه اما همین که مدتی وبلاگ یک دیگر را میخواندیم و گاهی هم حرف میزدیم باعث ایجاد این احساسِ خوشحالی بود. در ضمن یکی دیگر از افتخارات من(😅!) این بود که خانم نویسده دو فصل از کتاب را قبل از چاپ برایم فرستاده بودند تا به عنوان یک نوجوان بخوانم و نظرم را بگویم! این هم خیلی حس خوبی است که یک کتاب را قبل از چاپ بخوانید. و اما.. وریا ! وریا صمیمی بود، صداقت داشت، آینه ذهنِ پر دغدغه و خلاق و کتاب خوانِ نویسنده بود، نویسنده خودش بود، ادای کسی را در نمی آورد، سعی نمیکرد از خودش مهربان تر باشد یا اظهار دانایی بیشتری کند، حتی کتاب هایی که در متن به آنها اشاره شده بود از کتابهایی بود که میدانستم خانم نویسنده با دقت خوانده و چقدر دوستشان دارد و معرفی شان میکند. همین صمیمیت کتاب را دوست داشتنی میکرد! من کتابِ نوجوان زیاد خوانده ام اما کتابی که دغدغه مند و غیر کلیشه باشد زیاد ندیده ام ، بیشتر کتاب های نوجوانی که خوانده ام فقط سرگرمی محض است، برایت یک قصه جذاب تعریف میکند و تمام! بدون آنکه به فکر وادارت کند یا چیزی یادت بدهد. در آخر به عنوان کسی که مدتی با نوجوان ها سر و کله زده ام میدانم که طرح جلد برایشان خیلی مهم است، حتی بیشتر از محتوا! مثلا دلشان میخواهد کتابشان صورتی و گلگلی باشد! یکی از خوبی های وریا این است که هم صورتی است هم گلگلی! به عنوان هدیه به نوجوان های فامیل، مخصوصا دختر ها و مخصوصا تر کتابخوان هایشان توصیه میشود + آنهایی که دلشان نوجوان است :)
(0/1000)
نیایش بهرامی
1402/1/12
1