یادداشت مسیح ریحانی

        بعد از سه‌گانه‌ی «دوقلوها»، این اثر را خواندم. به وضوح آگوتا کریستوف را دوست دارم. فضاهایی که خلق می‌کند را در کمتر قصه‌ای دیده‌ام...

در تمام آثاری که تاکنون از کریستوف خوانده‌ام، نوعی میل و کشش به عمل «نوشتن» دیده می‌شود؛ چیزی که نویسنده در مصاحبه‌هایش هم به آن معترف است. این کتاب هم قصه‌ی مردی خسته از زندگی و کار یکنواخت در کارخانه به نام «ساندور» است که منتظر «لین»، دختر آرزوهایش است که گویا هم وجود دارد و هم وجود ندارد، هم خیالی است و هم واقعی... اما آن‌چه که بدون‌شک واقعیت دارد، شوق بی‌حد و حصر «ساندور» برای نوشتن است.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.