یادداشت مینااا

مینااا

1403/5/28

UnDivided
        ‌
وقتی فهمیدم عاشق این کتابم که نویسنده نزدیک بود با یکی دوتا اتفاق قلبم رو تیکه تیکه کنه و من  گفتم اگر این گندی که می‌خوای بزنی رو جمع نکنی هیچوقت نمی‌بخشت و در کمال تعجب فهمیدم این حرف رو کاملا جدی زدم. آخه می‌دونید خیلی وقتا می‌دونم ممکنه قلبم تیکه تیکه بشه و  اجازه‌ی این کار رو به نویسنده می‌دم اما این بار نه!
عجیبه که این مجموعه‌ی مریض و تلخ و تاریک رو دوست داشتنی توصیف می‌کنم. هرچند فکر کنم به خاطر شخصیت‌هاش و نثرش باشه.
زیبا بود. سر نیمه‌ی دوم چند جا بلند بلند  با نویسنده حرف زدم و دیوانگی خودم رو بیشتر از قبل به مامان و بابام ثابت کردم.  این نیمه‌ی دوم جلد آخر اصلا یه وضعی بود... 
موقعیت‌های کمی پیش میاد که اینجا به کتاب ستاره هم بدم و این یکی از این موقعیت‌هاست. پنج ستاره و این جایزه‌هایی که کیلو کیلو برنده شدی  حلالت باشه مرد.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.