یادداشت
1403/5/28
4.4
5
وقتی فهمیدم عاشق این کتابم که نویسنده نزدیک بود با یکی دوتا اتفاق قلبم رو تیکه تیکه کنه و من گفتم اگر این گندی که میخوای بزنی رو جمع نکنی هیچوقت نمیبخشت و در کمال تعجب فهمیدم این حرف رو کاملا جدی زدم. آخه میدونید خیلی وقتا میدونم ممکنه قلبم تیکه تیکه بشه و اجازهی این کار رو به نویسنده میدم اما این بار نه! عجیبه که این مجموعهی مریض و تلخ و تاریک رو دوست داشتنی توصیف میکنم. هرچند فکر کنم به خاطر شخصیتهاش و نثرش باشه. زیبا بود. سر نیمهی دوم چند جا بلند بلند با نویسنده حرف زدم و دیوانگی خودم رو بیشتر از قبل به مامان و بابام ثابت کردم. این نیمهی دوم جلد آخر اصلا یه وضعی بود... موقعیتهای کمی پیش میاد که اینجا به کتاب ستاره هم بدم و این یکی از این موقعیتهاست. پنج ستاره و این جایزههایی که کیلو کیلو برنده شدی حلالت باشه مرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.