یادداشت ریحانه رمضانی
3 روز پیش

『هو النور』 حال که چند روزی از تمام کردن این کتاب گذشته، توانستم افکارم را سر و سامان بدهم و راجع به این کتاب رئالیسم جادویی یادداشتی بنویسم. این کتاب با الهام از از فولکلوری (افسانه/ داستان عامیانه) روسی نوشته شده است. محتوای این افسانهی روسی را به راحتی از عکسی که قرار دادهام میتوانید، دریابید. قبل از هر چیز، قلم نویسنده من را مجذوب خود کرد. وقایع داستان در آلاسکا و در سال ۱۹۲۰ میلادی رخ میدهد توصیفات نویسنده از "آلاسکا" من را به یاد کتابهای کلاسیک علیالخصوص نویسندهی موردعلاقهام "مونتگمری" میانداخت. همانقدر که مونتگمری به درختان، گلها و طبیعت جزیرهی "پرنس ادوارد" روح میبخشید، "ایووین آیوی" نیز به تپهها، رودخانهها، آبشارها و تک تک دانههای برف روح و جان میبخشید. گویی خود آلاسکا شخصیتی جداگانه بود. "هر دانه برف، تجلیلی بود از معجزه" و به راستی که نویسنده تک تک دانههای بلورین برف را در کتاب ارزشمند میشمارد. نویسنده بسیار باذکاوت است و ژانر رئالسیم جادویی را به گونهای در این کتاب پیاده کرده بود که من واقعا نمیتوانستم تشخیص دهم که داستانی واقعی، قصهای تلخ و شیرین از عشق مادر به فرزند میخوانم یا در بین صفحات یک افسانهی پریان از کودکی برخواسته از دل برف گم شدهام. کودکی که روباهی قرمز را بزرگ میکند. در دل جنگل جست و خیز میکند، با برف دوست است و برف نیز با او مهربان است. دخترک با اولین برف میآید و به زندگی دو شخصیتِ اصلیِ قصهی ما که در آرزوی فرزند هستند، رنگ و بو میبخشد. روزهای زمستانیشان را گرم میکند و طعم پدر و مادر بودن را به آن دو میچشاند اما به هر حال کودکِ برفی ما با آخرین دانهی برف که بر روی زمین فرو مینشیند از پیش آن دو میرود. دو شخصیت اصلیِ ما باید بقیهی سال را با صبر، ذوق و شوق و در عین حال غم به انتظار بچهی برفی بنشینند. حس و حال برفیِ این کتاب و دیدِ فداکارانهای که نسبت به عشق یک مادر به فرزند داشت را بسیار دوست داشتم و لذت میبردم اما... اما این کتاب قسمتهایی هم داشت که سلیقهی من نبود. داستان در دل طبیعت رخ میدهد. طبیعت همانقدر که زیبا و محصورکننده به نظر میرسد به هر حال طبیعت وحش است. انسانها برای زنده ماندن نمیتوانند به حیوانات رحم کنند و این کتاب تک تک جزئیات شکار و واقعیت زندگی در طبیعت وحشی را توصیف میکند. در نتیجه ممکن است این قسمتها برای برخی از افراد خشونت آمیز باشد و اذیتشان کند. روابط و دوستیِ شخصیتها برای من در دو سوم ابتداییِ کتاب بسیار شیرین بود اما اواخر کتاب رنگ و بوی داستان واقعا تغییر کرد. پیامی که میخواست در رابطه با فداکاریهای یک مادر بیان کند؛ بسیار ارزشمند بود اما جزئیاتِ دیگرش مورد پسند من نبود. - شنبه ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.