یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

The Lover
        " گویا زندگی دارد چهره ی واقعی اش را من نشان می دهد. به نظرم حالا دیگر باید این چیزها را برای خودم بگویم، بگویم که میل گنگی به مردن دارم. و این کلمه را دیگر از این پس جدا از خودم نمی دانم. میل گنگی به تنها بودن دارم، در عین حال می دانم از وقتی که کودکیم را پشت سر گذاشتم، بعد از ترک آن خانواده ی حیله گر، دیگر تنها نیستم. نوشتن کتاب را به زودی شروع می کنم. آنچه در فراسوی اکنون می بینم همین است، در برهوتی بی انتها که در هر جایش گستره ی حیاتم برایم آشکار می شود. "

خیلی کتاب عجیب غریبی بود و بیشتر شبیه خوندن چند تا قطعه و شعر که پشت سر هم نوشته شدن بود، که نه تنها لزومن به هم ارتباطی ندارن حتا راوی ها و زاویه ی دیدها هم مدام تغییر می کنن. کمی گیج گننده بود اما جمله های زیبای زیادی داشت.
      

28

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.