یادداشت مجید اسطیری

مجید اسطیری

مجید اسطیری

3 روز پیش

        با این که کتاب "آسیا در برابر غرب" هنوز هم درخشان و بصیرت بخش است اما شایگان نظرات خودش را در این کتاب تکمیل و پخته تر و مخصوصا از دوگانه سازی پیشین خودش انتقاد کرده:

در روزگار ما دیگر تمدنی متجانس و یکدست وجود ندارد. هر چقدر تقابلهای دو طرفه ایجاد کنیم و از «غرب و دیگران»، «غرب و شرق» و «شمال و جنوب» سخن گوییم، اینها همه در ترکیبات گوناگون، در نسبتهای متغیر، در منظومه هایی که هر دم از هم می‌پاشند و دوباره شکل می‌گیرند، از میان می روند و در عین حال قوام میگیرند.

با این حال مایه تعجب است اگر بگویند شایگان دچار انقلاب فکری شده و آن حرفها را دور انداخته. آن کتاب برای زمانه خودش نوشته شده بود و این کتاب برای زمانه خودش. یعنی زمانه "برخورد تمدنها"ی هانتینگتون و تبدیل شدن کره جنوبی به یک غول اقتصادی و خلاصه زمانه ای که آسیای پیش چشم او دیگر همان آسیای قبل به نظر نمیرسد. و میکوشد جنبه ساده انگارانه نظریه ساموئل هانتینگتون را نقد کند:
".ژاپنی زبان مشترک امپراطوری خورشید تابان و چینی ماندارن زبان امپراطوری چین است اما زبان مشترک تمدن اسلامی کدام است؟ بی شک عربی نیست. تحلیل هانتینگتون (برخورد تمدن ها) به تفاوت های ظریف بی توجه است. آیا میتوان تمدنهایی این چنین متفاوت، همچون تمدن چینی و تمدن جهان اسلام را به یکسان ارزیابی کرد؟"


شایگان به فراست سربرآوردن بنیادگرایی مذهبی و راستگرایی افراطی را پیش بینی میکند و البته خیلی جالب است که ایده اصلی این پیش بینی همان ایده اصلی آسیا در برابر غرب است یعنی رسیدن به نیهیلیسم ناشی از افسون زدایی و تهی کردن جهان از عمق و معنا:
"اکنون شاهد افسون زدگی جدید جهانیم. این گفته بدین معناست که به رغم افسون زدایی، عوامل خلاق فرافکنی روان انسان امروزی همچنان فعالند. فروپاشی نظام‌های فرهنگی حاکم و جهان بینی های مسلط سرانجام ناخودآگاه انسان مدرن را دوباره، تا سرحد انفجار، سرکش و فعال کرده‌اند. فعال شدن ناخودآگاه به هر وهمی مجال بروز می دهد، تمامی نمادها را به هم می آمیزد و آمیزه هایی ایجاد میکند که در آنها همچون جنگلی انبوه فرهنگ‌های مختلف گره می‌خورد."


و جهانی که نظام سرمایه داری برای انسان ساخته را نقد میکند:
"جوامع سرمایه داری چه الگویی برای دیگر بخش‌های جهان دارند؟ اول از همه الگوی ثروت و قدرت تکنولوژیک و نظامی. اما بر خلاف اعتقادات جزمی مارکسیستی و لیبرالی، چنین دستاوردهایی فی نفسه بی حاصلند و در پیدایش فرآیندی رهایی بخش مؤثر نیستند. این جوامع در برابر جهان تصویری کراهت بار عرضه می‌کنند، تصویر جامعه ای که در آن خلاء کامل معنا حاکم است و در آنجا تنها ارزش، پول، شهرت جنجالی و قدرت به مبتذل ترین و مضحک ترین معنای کلمه است."


ناکامی آمریکا در شکل دادن به یک جامعه چندفرهنگی را علی رغم آرمان "دیگ درهم جوش" نشان میدهد ولی نهایتا معتقد است که عصر معنویت های جزم اندیش سرآمده و دوران ما دوران "هستی شناسی سست" است که ایجاب کننده تسامح در معنویت است. میگوید
نمیتوان دست کم در نظر بودایی بود و اهل تساهل و تسامح نبود
از مفهوم تفکر ریزوم وار که در آراء ژیل دلوز مطرح شده استفاده میکند تا بگوید در زمانه قطع شدن ارتباط با ریشه ها به سر میبریم اما مانند ریزوم ها که همان ساقه های زیرزمینی هستند، اندیشه ها ارتباط افقی پیدا کرده اند

اما بزرگترین مشکل من با کتاب این بود که اگرچه خودش جزم اندیشی را نقد میکند اما نهایتا احکامی جزمی میدهد که "نمیشود" و "به پایان رسیده است" و چنین و چنان. پذیرفتن این نظرات وقتی هنوز زندگی های فراوانی را میبینیم که با ایده آلهای هفتصد سال پیش در آرامش و خوشبختی زندگی میکنند چندان ساده نیست

یک جنبه تلاش جالب شایگان در این اثر، سعی او بر کشف کردن و منطبق کردن آراء عارفان بزرگ از زمان ها و مکان های متفاوت تاریخ است. نمیشود گفت او در این بخش توفیق کامل می یابد چون خودش معترف است وقتی هیچ زبان و زمینه مشترکی وجود داشته باشد کار خیلی سخت است.
      
49

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.