یادداشت باران بهاران؛

دونده هزارتو 5: کد تب
        و بله این مجموعه ی زیبا و به یاد موندنی تموم شد
خلاصه بخوام بگم 
توی سه جلد اول با بچها توی هزارتو زندگی کردم فرار کردم  گریه کردم و استرس کشیدم 
توی جلد چهار با چهار تا از آدمایی آشنا شدم که واقعا عاشقشون شدم
و توی جلد پنج رکب خوردم 
تمام چیز هایی که نمیدونستم برام روشن شد 
و بزرگترین رکب زندگیم رو خوردم هیچ وقت هیچ وقت فکر نمیکردم اینطوری بشه 
و این کتاب زیبا و به یاد موندنی منو توی شوکی که فرو رفتم تنها گذاشت 
تا ابد این مجموعه، مجموعه ی مورد علاقم میمونه 
و در آخر با این مجموعه ی قشنگ و قلم خوب نویسنده خداحافظی میکنم 
خداحافظ، بخشی از زندگیم


      
1.1k

31

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.