یادداشت علیرضا فراهانی
1404/2/6
چگونه با تو بگویم که بر دلم چه گذشت؟ تویی که کار نداری به هیچ کار کسی شبانه شعر نوشتم که بیقرار توام خبر رسید که حالا شدی قرار کسی تمام روز نشستم به فکر اینکه چطور کسی که همدم من بود در کنار کسی… در آن جهان دگر آرزوی من این است خدا کند که نباشی در انتظار کسی! . . . مرا به شوق کس دیگری رها کردی نپرسم از تو که این ماجرا چرا کردی همین که دل به تو دادم به خود جفا کردم تو هم که دل نسپردی به خود جفا کردی؛… تو راه خویش گرفتی درست اول راه همان شبی که مرا با غم آشنا کردی.. ملامتم کند این دل که در زمانه غم فقط تویی که وفا کردی و خطا کردی! نماند آنکه نشستی به پای ماندن او همان که پای وصالاش مرا فدا کردی
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.