یادداشت محمدجواد شاکر آرانی

        واژه Recognition در سیاست، به رسمیت شناختن است، اما در ادبیات و به صورت مشخص رمان، بازشناختن؛ آنجا که غریبه، آشنا از کار درمی‌آید و معمولا تراژدی رخ می‌دهد. بازشناختن آنجاست که شواهد و مدارک کنار هم چفت شده و شخصیت رمان مجبور است چشم باز کند روی آنچه از قبل می‌تو‌انسته بداند، اما به‌خاطر آزارندگی‌اش، از آن فراری بوده و نمی‌خواسته بداند. بازشناختن در رمان «لحظه آهان» است، لحظه آناگنورسیس، لحظه‌ای که ادیپ می‌فهمد همه پیش‌گویی‌ها از یک واقعیت حرف می‌زده‌اند که او پدرش را کشته و با مادرش ازدواج کرده.

ایزابلا حماد، در سخنرانی‌اش در مراسم یادبود ادوارد سعید، پای مفهوم بازشناختن در رمان را با نگاهی انتقادی به مسئله فلسطین می‌کشاند، چرا که از نظرش ماجرای فلسطین سال‌هاست از نقطه اوج بازشناختن برای شخصیت غربی داستان گذشته، اما هیچ قصه‌ای قرار نیست در نقطه عطفی که شخصیتش از ماجرا سردرمی‌آورد، به سر برسد. بازشناختن، چه در سیاست باشد و چه در رمان، میانه قصه است، هرچند نقطه اوج آن باشد، و بعد آن کنش روی زمین شخصیت داستان است که قصه را به سرانجامش می‌برد. از طرف دیگر هم اینکه انسان فلسطینی باید همه هزینه‌های داستان و روایتش را نقد بدهد تا توسط انسان غربی غیرفلسطینی، در جایگاه یک انسان بازشناخته شود، خودش نوعی نگاه استعماری‌ست. انگار انسان فلسطینی باید قصه‌ای پر از رنج و محنت را از سر بگذراند تا مجالی برای توبه و ندامت انسان غربی فراهم آورد و انسان غربی لحظه آناگنورسیسش را تجربه کند و از این فریب که اوضاع پیچیده‌تر از آن است که آدم عادی از آن سردرآورد، رها شود.

ایزابلا حماد، در این سخنرانی از فلسطین حرف می‌زند، اما توصیفاتش از رمان هم دقیق و دل‌نشین است؛ رمان را ذاتا یک‌جور علامت سوال معرفی می‌کند، یا راهی برای به تصویر کشیدن چیزهایی که نمی‌دانسته‌ای می‌دانی یا دقیق‌ترش از دانستن‌شان گریزان بوده‌ای. رمان کارش آشکار کردن محدودیت‌ها و حد و مرز آدم در محنت این‌جهانی‌ست، آدم را به درک ناشناخته بودن جهان پیرامون رساندن و پرت کردنش از مرکز دایره‌ای که خودش را پیش‌فرض آنجا گذاشته. به همین خاطر آناگنورسیس ادبی در رمان وقتی حقیقی‌تر به نظر می‌رسد که نجات‌بخش نباشد و به مواجهه‌ای دردسرآفرین با محدودیت‌ها بینجامد.
      
109

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.