یادداشت رضا هاشمی
1402/5/14
4.1
39
بهشت زمینی! شروع کتاب شما را به یاد رمان ۱۹۸۴ جورج اورول میاندازد و تا حدودی هم شبیه هم هستند؛ چون هردو یک فضای پادآرمانشهری را روایت میکنند؛ اما رفته رفته متوجه میشوید که اهداف متفاوتی را دنبال میکنند. ذکر جزئیات به قدری زیاد است که انگار یک طراح صحنه برای یک فیلم یا سریال آن را نوشته است؛ ولی نمیدانم کجای کار میلنگد که این جزئیات به سختی به تصویرسازی ذهنی منتهی میشود و همین گاهی باعث ملال مخاطب میشود. به علاوه استفاده از تکنیک رویداد موازی که در فیلم و سریال مرسوم است، کمی نامأنوس به نظر میرسد. اما گذشته از قلم نویسنده که من انتظار بیشتری از آن داشتم، محتوای کتاب بسیار قابل تامل است. انگار که نویسنده با هیجان زیاد میخواسته بگوید کاری به داستان نداشته باش، اصل مطلب را دریاب! خواندن کتاب نیاز به حداقلهایی از تاریخ فلسفه و تاریخ علم دارد. اشاراتی که در متن میشود، نامگذاریهایی که شده و... هدفمند است. نوعی خدایی کردن انسان روی زمین! کارخانههای تولید انسان برای مشاغل و مناطق مختلف؛ خواب آموزی و شرطی کردن انسان ها؛ تخصصی شدن امور؛ کارخانههایی که سعی دارند سن رشد انسان را کاهش دهند تا هرچه سریعتر در صنعت مشغول به کار شوند. (مصادف با انقلاب صنعتی بود که آموزش عالی و حتی مدارس به سمت تخصصی شدن پیش رفتند. در این داستان خیالی، تخصصی شدن به منتهی درجه خود رسیده و اساسا انسان را در آزمایشگاه برای یک نوع زندگی خاص تولید میکنند.) گفتگوهای پایانی کتاب سعی دارد مثل یک کلاس درس نقص انسان را در چنین دنیایی نشان دهد؛ نقصانی که برای به دست آوردن آرامش و خوشبختی دنیوی ایجاد شده است. امیال و گرایشهایی از انسان که سرکوب شده تا یک زندگی بیدغدغه و آرام را داشته باشد. نبود پدر و مادر که وبال انسان شود، پیر نشدن، نداشتن رویای سعادت معنوی و رشد و هرچه که انسان را دغدغهمند کند! شاید بتوان گفت مقصود نویسنده نشان دادن نهایت لیبرالیسم و اباحهگری و خالی بودن از هرگونه تعلق است؛ آزادی روابط، بیقیدی و بیتعهدی به نهایت خود رسیده و مظاهر آن مانند خانواده حذف شده است. عشق، مذهب، شجاعت، دلیری و تعهد هیچ معنایی در این دنیا ندارد.
(0/1000)
1402/8/22
0