یادداشت مصطفا جواهری
1401/3/13
«مردهها وقتی کنار نزدیکانشان دفن میشوند، حال بهتری دارند. بینشان اشارههای پنهانی است که زندهها از آن بیخبرند.» داستان سه شبانهروزِ دو برادر و یک خواهرِ سوری که به وصیتت پدرشان دارند عمل میکنند. حمل جنازهٔ پدر تا روستای عنابیه، زادگاه آبا و اجدادیشان با یک فولکس واگن قدیمی. خط زمانی داستان برای حوالی سال ۲۰۱۳ است. در بحبوحهٔ شکلگیری ارتش آزاد سوریه بر علیه حکومت وقت (بشار) و از طرفی دیگر جرقههای اولیهٔ داعش و کشمکشهای داخلی سوریه. نویسنده، سوری است و در همان سالها این رمان را نوشته و البته هنوز هم در سوریه زندگی میکند. تلخ، سخت و کوبنده است این کتاب. و احتمالا در آینده توقیف بشه... نشر برج، یک رقیب جدی برای نشرهای روشنفکرِ کهنه است. پر انرژی، خوشفکر و حرفهای.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.