یادداشت مصطفا جواهری

        «مرده‌ها وقتی کنار نزدیکانشان دفن می‌شوند، حال بهتری دارند. بینشان اشاره‌های پنهانی است که زنده‌ها از آن بی‌خبرند.»

داستان سه شبانه‌روزِ دو برادر و یک خواهرِ سوری که به وصیتت پدرشان دارند عمل می‌کنند. حمل جنازهٔ پدر تا روستای عنابیه، زادگاه آبا و اجدادی‌شان با یک فولکس واگن قدیمی.
خط زمانی داستان برای حوالی سال ۲۰۱۳ است. در بحبوحهٔ شکل‌گیری ارتش آزاد سوریه بر علیه حکومت وقت (بشار) و از طرفی دیگر جرقه‌های اولیهٔ داعش و کشمکش‌های داخلی سوریه.
نویسنده، سوری است و در همان سال‌ها این رمان را نوشته و البته هنوز هم در سوریه زندگی می‌کند.
تلخ، سخت و کوبنده است این کتاب. و احتمالا در آینده توقیف بشه...
نشر برج، یک رقیب جدی برای نشرهای روشنفکرِ کهنه است. پر انرژی، خوش‌فکر و حرفه‌ای.
      
21

6

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.