یادداشت بابک قائدنیا
6 روز پیش
بسیار عالی بود، روایتی روشن و گویا از وجدان خفته بشر، جایی که مرگ نه فاجعه بلکه رویهای اداریست و انسان، چرخدندهای کوچک در کارخانهی مرگ. داستان این کتاب، روایتی تأثیرگذار و تکاندهنده درباره یکی از تاریکترین دوران تاریخ بشر، یعنی دوران قدرتگرفتن نازیسم و راهاندازی اردوگاههای مرگ در آلمان است. داستان کتاب در حقیقت زندگی فرمانده ارشد و مسئول اردوگاه آشویتس رودولف فرانتس فردیناند هوس در طول جنگ جهانی اول تا پایان جنگ جهانی دوم است و رمان نیمهمستند محسوب میشود و روبر مرل در آن، با تلفیقی از واقعیت و تخیل، به بازسازی روانشناسانه یک جنایتکار جنگی پرداخته بود. نویسنده داستان را از زبان اولشخص و بهشکلی گزارشگونه، بیاحساس و خونسرد روایت میکند تا خواننده را درگیر ذهن ماشینی شخصیت اصلی داستان کند. او از توصیفات احساسی پرهیز کرده و عمداً لحن خشک و رسمی را برگزیده تا فقدان وجدان و انسانیت را در شخصیت اصلی برجسته کند. آرک داستانی با تمام اوجهای تلخش در انتها یک فروکش هیجانی دارد و بهگونهای شخصیت اصلی داستان را که دچار یک سردرگمی است نشان میدهد. شخصیت اصلی این داستان ضدقهرمان است، ضدقهرمانی که خودش راوی است. 👍 نثر روان و روایت بیطرفانه از محاسن این کتاب محسوب میشود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.