یادداشت محمدحسین راه نورد
1404/4/4
برعکس خیلیا اینو بیشتر دوست داشتم یا بهتره بگم رفرنسهاشو بهتر فهمیدم تو این سریال جای اینکه قابیل هابیل رو بکشه قابیل آدم رو میکشه. حوا اولش فکر میکنه تصادفیه و سعی میکنه آرومشون کنه، ولی برای خودشم خیلی آشنا نیست و وارد پروسه میشه. بعد یه مدت میفهمه نه قابیل آدم رو کشته و از همه بدتر هابیل میدونسته ولی میخواست همه چیز باباش برای خودش باشه. حوا این موضوع رو تحمل نمیکنه، تصمیم میگیره از خودش یه قدیس بسازه، کاری کنه بچهها همیشه به یادش باشن، کاری کنه بچهها همدیگهرو نکشن و نسل بشر ادامه بیابه... اوایلش قابیل و هابیل دوست میشن ولی یه چیزی رو نمیدونن ذات انسان درستشدنی نیست، کثیفه، شنیعه، حال بهمزنه. انسان هیچوقت نمیتونه تو صلح بمونه، حتی اگر همهچیز درست باشه بیشتر میخواد، آشوب دوست داره، هرجومرج دوست داره. چالش و اتفاقات خفن تو زندگی بدون هرجومرج و روتین اتفاق نمیافته. برای همین آدم مظلومه، حوا قدیس نیست، قابیل و هابیل هم انسان واقعی پست فطرتن چون اینطوری خلق شده، درستم نمیشه. هیچوقت. البته این متن داستان نبود برداشت من بود و چیزی که حس کردم از داستان. مکدونا یه سهگانه نوشت که جلد اولش خوب نبود، جلد دومش بدک نبود و جلد سومش خیلی بهتر شد. طوری که خیلی دوستش داشتم. برای اینم شده مجموعه رو بخونید(دمت گرم امیر میثمی که نذاشتی اینو دراپ کنم) خلاصه این مجموعه رو بخونید، مکدونا بخونید. خداحافظ
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.