یادداشت آوا فیاضی
3 روز پیش
نمی دونم واقعا چی بگم خیلی تلخ بود مخصوصا وقتی داستان با ماجرای پول تاکسی تموم میشه نه با نگرانیهای مادر در مورد فرزندش تمام طول داستان نفسم سنگین شده بود از اینکه چطور به مادر میتونه انقدر نسبت به جگر گوشهش سرد و بی احساس باشه اون گریه ها هم به خاطر عذاب وجدان بود که هر آدمی اگه بویی از انسانیت برده باشه دچارش میشه. با خوندن این داستان ، فهمیدم که همیشه بهشت زیر پای مادران نیست. کوچولوی داستان ، ببخش که مادرت لیاقتتو نداشت :)
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.