یادداشت نفیس
1403/10/4
خب به نظرم داغ داغ بعد از اتمام کتاب نظرم را بنویسم بهتره . شروع این جلد خیلی تو ذوقم خورد ، چون تقریبا روایت هایی از جلد یک تکرار میشد و برایم کسل کننده بود و چون بلافاصله بعد از جلد یک شروعش کردم ، یکمی خسته کننده بود . هر چه داستان جلوتر رفت این حس کمتر شد . ولی انگار نادرخان ابراهیمی داره پیش زمینه ای برامون طرح ریزی میکنه که وقایع و محیط و روابط موجود را بهتر درک کنیم . اما نقطه عطف این جلد به نظرم صفحات انتهاییه که تمایل برای خواندن داستان را به خوبی ایجاد میکنه . اما قسمت هایی از کتاب که جالب بود : 《 امّا تقدیر ، تغییر ناپذیر نیست ؛ با تقدیر و بر تقدیر .امّا این فرزندان نیستند که تسلیم شدنشان ، مقدّر را دگرگون می کند . این پدران اند که می توانند با زمان باشند یا بر زمان .از بی نهایتْ راه به یک قلّه می توان رسید . قلّه محتوم است و مسلّم . می توان دیر کرد و معطّل . سقوط و فروماندن تنی چند ، ناممکن نیست .فانوس به دست یکی ، تبر به دست دیگری .می توان یاری کرد و یاوری . می توان پشت کرد و دشمنی . اما قلّه را که فرو نمی توان کشید . و سکون را جانشین حرکت نمی توان کرد . 》 《 چه ترحّم برانگیزند آن ها که عاشق کامل زادگاهشان نیستند و چه خشم انگیزند آن ها که از میهنشان همان گونه نام می برند که از یک ستاره ی دور 》
(0/1000)
سجاد نجاتی
1403/10/4
2