یادداشت یک کاربر NULL
3 روز پیش

این کتاب با شروعش یکم خوشم نیومد و فکر کردم مثل داستان هاییه که خودم مینویسم و شخصیت اول بسم الله میشینه و خودشو توصیف میکنه و میگه مثلا چرا قیافه م این شکلیه و از این حرفا. ولی بعدش همرو تقریبا یک نفس پیش بردم . داستان درمورد دختری به نام امیکا ست که توی شرایط بدی گیر افتاده و سعی میکنه از طریق یه بازی بتونه پول در بیاره تا اینکه یه روز یکی از مهم ترین بازی های اون برنامه رو هک میکنه و خودشو به مردم تماشاچی نشون میده . اینجاست که سازنده ی بازی از اون به عنوان یک هکر حرفه ای میخواد که براش یه هکر دیگه به نام شفر رو گیر بندازه ... از اونجایی که فاصله ی زیادی بین تموم کردن و یاداشت نوشتن افتاد واقعا چیز زیادی یادم نمیاد ولی میدونم که اگر یهویی رابطه ی بین هیدئو و امیکا خوب نمیشد خیلی بهتر بود ، باهم رفتن خونه ی پدر و مادرش ولی بعد همه چیز یکهویی از هم پاشید و اون حجم صمیمیتی که بینشون هم ایجاد شده بود خب نابود شد. رن رو یه جاهایی بسیار ترسناک توصیف میکرد در صورتی که واقعا اینطور نبود ، شخصیت صفر به نظرم جالب بود و واقعا حس و ایده ی خاصی ندارم که ساسکه زنده ست و ایده ی کلیشه ای بوده آیا یا نه ؟! بازی ها و مبارزه های جنگ سار بود که من رو یه کم گیج میکرد مثلا اینکه زمانی که هویت امیکا لو رفت اش داشت با گروهی بازی میکرد که ظاهرا بعدا در بازی های بعدی رقیبش بود یکم این موضوع منو گیج کرد که حالا بعدا برگشتم عقب که ببینم آیا میتونم چیز بیشتری بفهمم و به لطف خدا متوجه شدم . پیشنهاد میکنم بخونید ولی واقعا خودم آخر های کتاب نظر خاصی نداشتم بگم و یه جورایی خنثی و بی حس بودم. ولی اگه بخوام اشاره ای به کلیشه ای بودن بخش لو رفتن هویت صفر کنم خب آره اینکه یهویی اطلاعاتش به دست میاد که اره تو همون ساسکه ای یه جوری بود :(((( یه مقدار زمانی که شروع به تعریف خاطره ی گم شدن ساسکه شد یکم احساس میکردم که نویسنده قشنگ داره مثل انیمه ها کار رو انجام میده و من یکم حس عجیبی پیدا کردم نمیدونم شاید حس اینکه این ایده چقدر بچگونه به نظر میاد که فقط به خاطر ژاپنی بودن هیدئو خاطراتش رو درست مثل انیمه ها کنن! اگه چیزی یادم اومد چرا که نه؟ اضافه ش میکنم!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.