یادداشت سمی
1404/4/8
اما حالا، حالا که کاری جز فکر کردن به گذشته ندارم، به نظرم هیچ آغازی در کار نبود، بلکه پایانی طولانی بود که ذره ذره ما را نابود کرد. اگر امشب دارم به گذشته فکر میکنم، فقط به این خاطر است که میخواهم کمی بیشتر با آنها باشم. هیچکس نمیتواند احساسم را درک کند: تنهای تنهایم، از هیچکس انتظاری ندارم، میدانم درگیر جنگی مذبوحانه شدهام تا از چیزی دفاع کنم که همین حالا هم از دست رفته. نویسنده در آخر کتاب مصاحبهای داشته و گفته برداشت هرکس از این کتاب با توجه به شرایطی که زندگی میکنه، چه شرایط اجتماعی، فرهنگی، موقعیت و ... میتونه متفاوت باشه و به نظرم این هنر نویسنده هست که میتونه خواننده رو با هر دیدگاه یا هر پیشزمینهای از خواندن به سمت خودش جذب کنه و خواننده با اشتیاق در دنیای دختری که اذعان داره تنهاست و زندگیاش را به جهنمی میبرد که نمیداند خودش مقصر است یا دیگرانی که با او زندگی میکنند، غوطهور بشه... برداشت من از کتاب ارتباط وحشتناک و به ظاهر آرام و غمانگیز پدر_دختری بود. نویسنده شما را به سمت اضمحلال و نابودی یک خانواده میبرد با یک پایان نفسگیر...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.