یادداشت محمد علیدادی
10 ساعت پیش
اینک جای خالی سلوچ؛ کتابی بهراستی باعظمت، از نویسندهای بزرگ و مشهور. از نظر داستان، بهشدت حرفهای است؛ نثر نویسنده، محشر کبری است، بهقدری که گاهی جنونآمیز مینویسد. اولینبار، در تاریخ ادبیات دبیرستان با نام این کتاب آشنا شدم؛ خصوصاً برای مطالعهی کنکور که میبایست نام تمام کتابها را حفظ کنیم! — «جای خالی سلوچ اثر کیست؟ محمود دولتآبادی.» احتمالاً شمایی که این متن را میخوانی، از همان دست افرادی باشی که متعلق به نظام آموزشی قدیمیاند و با گفتن این مطلب، خاطرات مدرسه در ذهنتان زنده شد؛ بگذریم. روایت داستان، ساده و روان آغاز میشود؛ هرچند فهم نثر زیبای دولتآبادی در بعضی از جاها، مقداری دشوار میشود. برای من، بیشتر جذابیت این کتاب، نثر نویسنده بود؛ نه اعتقادات نویسنده، نه داستان کتاب، نه محلی که داستان در آن روایت میشود. اگر بخواهم بهطور سلیقهای، به کل داستان بنگرم، داستان به مذاق من چندان خوش نیامد. داستان در باب مشکلات زنان است و روستاییها و مشکلات دامنگیر مردم آن دوران. مشابه این داستان را در نفرین زمین آقاجلال خوانده بودم. البته آنجا، غلبهی داستان بر سر مشکلات روستاییها بود و اینجا، غلبهی داستان بر مشکلات زنان. اگر بخواهم مقایسه کنم، داستان نفرین زمین و سبک آلاحمد، بیشتر بر دلم نشست؛ هرچند که این کتاب، از نظر روایت، قویتر است و امتیاز بیشتری میگیرد. این را هم بگویم: بهنظرم، ممکن است داستان این کتاب مورد علاقهی همهکس نباشد و بیشتر مناسب فرهیختگان باشد؛ کلا داستانهای دولتآبادی همینجوراند. من، رسالتم را به انجام رساندم؛ نتیجهگیری با شما که بخوانی یا نه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.