هر انسان ایرانی، دستکم یکبار باید شاهنامه را بخواند؛ بهویژه اهالی فرهنگ.
شاهنامه، این اثر سترگ و حکیمانه، بهراستی بنمایه و سِجِلِ هویتِ انسانِ آریایی است؛ بیآن، نمیتوان مدعی شناختِ ایران و فرهنگِ آن بود.
اگرچه شاهکارِ فردوسی، در به نظم درآوردنِ این اثر است، اما در برگردان آن نیز، روحِ فردوسی جاری است. حکیمِ طوس نهتنها این اثر را به نظم کشیده، بلکه از روحِ خویش در آن دمیده است.
دکتر دبیرسیاقی، که خود از گردآورندگانِ لغتنامهی دهخدا و از مصححانِ شاهنامه بوده، برگردانی شایسته از آن ارائه داده است.
این برگردان، واژهبهواژه نیست و گاه حالوهوایی تفسیرگونه به خود میگیرد.
البته، این اثر از خطا نیز برکنار نیست؛ از جمله آنکه، دینِ یونانیان را در روزگارِ اسکندر مقدونی، دینِ مسیح معرفی کرده؛ حال آنکه فردوسی، بهدرستی، تعبیرِ «دینِ یونانیان» را بهکار برده است، چراکه مسیح، چند قرن پس از اسکندر زاده شد.
با اینهمه، این برگردان، اثری خواندنی برای آشنایی با سرگذشتِ نیاکانمان بهشمار میآید.