این کتاب من رو به فکر فرو برد، مخصوصاً دربارهی پیری... دورهای که به نظرم ترسناکه. پر از جملههایی بود که آدم رو متوقف میکرد تا بیشتر فکر کنه. روند داستان هم برام جذاب و پرکشش بود.
فقط یه سؤال برام باقی موند: آخر داستان دقیقاً چی شد؟ متوجه نشدم ماجرای اینکه آیدرین برادر ورونیکا بوده یعنی چی؟!