یادداشت روشنا
1402/5/6
3.9
17
حس و حال این کتاب واسه من مثل چای خوردن تو استکان چینی لبپر با نقش و نگارهای زیبا است، درحالیکه تو یکی از بناهای شرقی مثل مسجد وکیل شیراز نشستی و یه آدمی از دل هزاران سال قبل میاد کنارت و برات یه ماجرای جذاب تعریف میکنه... ماجرا از یک قتل شروع میشه که در نقاشخانه عثمانی اتفاق میفته و پیگیری این قتل کل اتفاقات کتاب رو رقم میزنه. از جذابیتهای کار نویسنده بگم که راوی هر فصل یکی از شخصیت ها است، اما نه به همین سادگی😁؛ راوی هر فصل با خود شما صحبت میکنه و مخاطبش شما هستید D: مثل این میمونه که افراد مختلف یکییکی بیان جلوتون و باهاتون درد و دل کنن و از روزگار خودشون بگن. این راویان نه تنها آدمها بلکه نقاشیها هم هستن. اونا برای شما حکایات مختلفی تعریف میکنن، از خودشون و از ماجرای قتل اتفاق افتاده میگن و ازتون میخوان قاتل رو پیدا کنید؛ هرچند در نهایت خودشون این کارو میکنن 😅 خب با این همه اوصاف، کتاب بیعیب هم نبود؛ صد صفحه حول و حوش 350 تا 450 واقعا حوصلهسربر شده بود و یه جاهایی دلم میخواست نخونم و برم صفحات بعد. در آخر هم این که ترجمه کتاب خیلی عالی بود و واقعاً ممنون از مترجم.
(0/1000)
1402/7/8
1