یادداشت نیما اکبرخانی

        داستان حول محور نیرویی به نام سیگما در ساختار پنتاگون می گرده، که ماموریتش رویارویی با تهدیدات مدرن و تکنولوژی های ناشناخته ست. بنابراین آدم های این یگان نه از صرفا کوماندو ها و نیروهای مخصوص بلکه از دانشمندهای خیلی عضلانی و مسلح  و ماهر تشکیل شده . خوب همینه که یک کم باورش سخته دیگه.
مشکل اینجاست که روزهای همه ی آدم های دنیا 24 ساعت بیشتر نیست ، اگر بخواید در سنین جوانی که کاربرد میدانی و عملیاتی فقط مختص همین سنین هست داشنمند بشید یا  نیروی مخصوص باید روزی حداقل 12 ساعت کار سخت در رشته ی مورد نظر رو انجام بدید حالا چه علمی چه ورزشی . 
می شه بگیم طرف 12 ساعت بعد رو هم بره سراغ اون یکی کار ولی خوب کی بخوابه؟ کی بخوره ؟ کی بفهمه دنیا چیه و توش چه خبره و کی نیازهای عاطفی خودش رو مثل ارتباط اجتماعی وتفریح و استراحت رو برآورده کنه ؟ 
همینه که شخصیت آدم های نیروی سیگما خیلی باور پذیر نبود حداقل برای من.
اونقدری هم که به اسمش می خوره نظامی و خشن نیست ، بیشتر منو یاد سریال فرینج یا کتاب های دن براون می انداخت. بیشتر با علم و تحقیق و کشف و اختراعت جدید سر و کار داره یعنی اگر دنبال یه چیزی مثل جک ریچر یا کارهای  فردریک فروسایت هستید سراغش نرید و از طرف دیگه اگر از دن براون و اثری مثل رمز دانوینچی خوشتون می آد ، اینم خوراک شما خواهد بود.
بدش رو گفتیم ، خوبش رو هم بگیم.
معمای اول داستان خیلی عالیه و تا آخر داستان لایه لایه باز می شه و هیچ جایی نیست که شما خسته بشید و داستان از ریتم بیوفته ، خوش خوان به معنای واقعی کلمه ست و با یه ترجمه ی قابل قبول همراه شده.
و اطلاعات تاریخی ، جغرافیایی، فیزیک و زیست شناسی زیادی توش هست که می تونید ازش یاد بگیرید.
برای خود من از اون کتاب هایی نبود که بیام اینجا بگم وای عجب چیزی بود و برگام ریخت و این حرف ها ولی اینطور هم نیست که جلدهای بعدیش رو نخونم .
      
2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.