یادداشت مریم علویان

بابا لنگ دراز
        من در مهد کودک دچار اضطراب جدایی بودم. روزهایی را به یاد دارم که هر صبح گریه می کردم که نروم و هر ظهر گریه می‌کردم که چرا مامان که خودش هنوز تعطیل نشده بود، دیرتر از همه‌ی مامان‌ها به دنبال من می‌آید... یادم نیست چقدر درموردش حرف می‌زدیم اما گمان می‌کنم با گفت‌و‌گو کردن بیش‌تر، ماجرا نرم‌تر می‌شد.
      
5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.