یادداشت مجتبی بنیاسدی
1402/9/28
2.6
6
همین دو دقیقه پیش کتاب را تمام کردم. اینجا مینویسم چرا یک ستاره دادهام. بعد میروم دربارهی کتاب میخوانم که اشتباه نکرده باشم. خط کلی داستان بدون لو دادن: پیرمردی رمال با جادو نازایی زنها را برطرف میکند... یک: شخصیت همین رمال اصلا خوب درنیامده. حالا بگذریم از شخصیت اول داستان که فرشید باشد. اینکه زن فرشید که گره اولیهی داستان روی دوش او بود ناپدید میشود اوایل داستان هم هیچ. دو: دیالوگها انگاری همه یک نفر دارد صحبت میکند. چه رمال، چه بازاری، چه روستایی... نمیدانم چرا! سه: داستان چفتوبست محکمی نداشت. پخشوپلا بود. کلی شخصیت بیربط به اصل قصه میرفت و میآمد. چهار: فصلبندیها را نپسندیدم. پنج: باز همان مورد اول: شخصیتها شخصیت نبود. با هیچکدامشان نتوانستم همذاتپنداری کنم. انگار ایدهی اولیه از یکی از صفحات حوادث روزنامهها گرفته شده. این حدس من است. و البته چیز بدی هم نیست. خوب هم هست. ولی واقعاً خوب پرداخت نشده بود. من ۱۸۰ صفحه را با سرعت خوبی خواندم. چون جذاب بود. نه اینکه نویسنده جذاب نوشته بود، موضوع جذاب بود. بالاخره این یک ستاره هم به خاطر موضوع جذاب نویسنده دادم.
(0/1000)
محمدمهدی حیدری
1402/10/22
0