یادداشت zahra shams
1401/2/10
زندگی پر از پستی و بلندی ،سختی و راحتی،فرود صعود هاست که ممکن است در جلوی راهتان پدیدار شوند. باد پسری یازده ساله است و از اینکه او را بادی صدا بزنند خیلی تنفر دارد. او زندگی سختی دارد و در یتیمخانه زندگی میکند ، چندین سال قبل مادرش را از دست داده و در صدد پیدا کردن پدرش است. باد تصمیم میگرد فرار کند و پدرش را پیدا کند و زندگی شاد خود را شروع کند.در این راه با اتفاقات ، ماجرا ها و هیجان های زیادی رو به رو میشود. به نظر شما باد به مقصود خود میرسد؟ موضوع جدیدی نبود ولی نویسنده زیبا نوشته بود. قوانینی که باد استفاده میکرد را دوست داشتم مثلِ: وقتی بزرگتر ها می گویند او رفته یعنی او مرده است. در بعضی از قسمت های کتاب تشبیه های زیبایی به کار فته بود. اینکه داستان بعضی از قسمت هایش براساس واقعیت نویسنده بود برایم جذابیت داشت.از اینکه باد از اسم کتاب در قسمت هایی از کتاب استفاده کرده بود خوشم آمد کلا اینکه اسم کتاب یا فیلم را در خود آن اثر بیاورند برایم خوش آیند است. وقتی در انتهای داستان باد پدربزرگش را یافت نه پدرش را خیلی قشنگ بود چون همیشه در داستان ها وقتی کسی دنبال پیدا کردن شخصی است همان شخص را می یابد نه کس دیگر را.پشتکار باد را هم دوست داشتم او می توانست بگوید که من با یک تکه کاغذ نمی توانم پدرم را پیدا کنم اما او این کار را کرد.دلم میخواست نویسنده کمی هم از سرگذشت باگز میگفت وقتی او از باد جدا شد کلا از داستان حذف شد. و درکل کتاب ارزشمند و خواندنی ای بود
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.