یادداشت ملیکا

ملیکا

ملیکا

1403/9/20

سفر به گرای 270 درجه
        این کتاب راجع‌به "جنگ" بود نه "دفاع‌مقدس". به قول یکی از دوستان ما اگر چندصفحه از کتاب رو حذف کنیم دیگه خیلی مشخص نیست که راجع‌به کدوم جنگ نوشته شده و  می‌تونیم به خیلی از جنگ‌های دیگه هم نسبتش بدیم. ویژگی‌های خاص جنگ ما رو خیلی روایت نکرد و داستانی بود پر از جزئیات و تشبیهات و توصیفات از "جنگ".
البته احتمالا نویسنده دقیقا قصدش همین بوده: روایت جنگ تقریبا بدون احساسات و معنویات و ایثار و نمازشب‌ها و... در عوض روایت همه‌چیز، له‌شدن و جراحت و بمباران پی‌درپی وحشت‌ناک که اجازه نفس‌کشیدن بهت نمی‌ده و نشون‌دادن ترس در رزمنده‌ها.
در این کتاب دیگه بعد از شهادت دوستان شخصیت اصلی خبری از تحول و خواب‌دیدن و تشنه شهادت‌شدن و اینا نیست. ناصر وقتی مجروح می‌شه برمی‌گرده عقب برخلاف خیلی از روایت‌های جنگ که مثلا فلان شخص بعد از جراحت هم نرفت عقب و با همون حال موند. پایان داستانِ ناصر هم توی خونه‌ست نه جبهه. به‌هرحال، در جنگ همه‌جور آدمی حضور داشتن.
شخصیت رسول جالب و توجه‌برانگیز بود و لکنت میرزا. 
دوست‌داشتم که نقطه‌ اوج‌های بیشتری داشت. عملیات تیم ویژه و فرماندهی ناصر جذاب بود ولی تقریبا نقطه اوجش فقط همون بود و جای دیگه‌ای برای من جذابیت خاصی نداشت. یک‌نواخت بودن باعث شد که مطالعه کتاب بیشتر طول بکشه و نتونم یک‌نفس چندفصل بخونم.
      
16

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.