یادداشت مهرآسا رضایی

در قلمرو پادشاهان (زندگی من در عربستان سعودی): پرده برداری از اسرار بزرگترین و قدرتمندترین خانواده سعودی
        در بسته بودن جامعه ی عربستان و سنتی بودن شدیدش هیچ تردیدی وجود نداره؛ به ویژه در سال هایی که خانم کارمن بن لادن اونجا زندگی می کرده. اما چیزی که در این کتاب بود، خیلی جانبدارانه به نظر میومد.
مثلا یه جایی از کتاب نویسنده میگه تو ایران نوجوان ها از شدت فقر کار می کنن در حالی که در خیلی از کشورها و بیشتر هم در اروپا و آمریکا مرسومه که نوجوان ها تابستون ها کار کنن و این لزوما به معنای فقر نیست. در دهه ی پنجاه هم ایران کشور فقیری نبوده که تو پایتختش بچه ها به خاطر مقابله با فقر سر کار برن.
مورد بعدی درباره ی پدر خودش و شوهرشه. جایی که پدر سوییسیش ترکشون کرده خیلی براش منطقیه. زیاد بهش نمی پردازه و انگار این ترک شدن توسط پدر یه اتفاق کاملا طبیعی بوده ولی وقتی می خواد از شوهرش حرف بزنه که بچه هاش رو ترک کرده، انگار داره از یه جنایت صحبت می کنه. من نتونستم بفهمم که بالاخره از نظر ایشون ترک شدن از سوی پدر طبیعیه یا جنایته. 
آخرین موردی هم که حس بی صداقتی بهم میداد جایی بود که نویسنده درباره ی نگه داشتن نام خانوادگی بن لادن صحبت میکرد. اولا که تمام دخترانش نام خانوادگیشون رو عوض کردن. بعد هم کاملا مشخص و واضحه که اگر این خانم بعد از جدایی از شوهرش، هنوز فامیلی اون رو نگه داشته فقط و فقط به دلیل جذب کننده بودن این نام به عنوان نویسنده ی یک کتابه. در واقع ایشون با ژست قوی بودن داره فروش کتاب و درآمدش رو تضمین میکنه.

پرسش نامه:
یعنی باور کنیم که کارمن بدون هیچ شناختی از خانواده ی بن لادن ( که یکی از معروف ترین سرمایه داران عرب بودند) قبول می کنه با یکی از پسران این خاندان ازدواج کنه؟
یعنی قبول کنیم که کارمن اصلا از جامعه ی عربستان و وضع زنان این جامعه و نوع پوشش و روابط اجتماعیشون اطلاع نداشته و بدون ذره ای آگاهی راهی این کشور میشه؟ (آیا کارمن در عصر پیام رسانی با دود و رفت و آمد با شتر زندگی می کرده؟)
یعنی باور کنیم که کارمن در سوییس به هیچ منبع خبری، علمی، فرهنگی، هنری یا حتی یک توریست دسترسی نداشته و از جهان پیرامونش کاملا ناآگاه بوده تا زمانی که وارد عربستان میشه و میبینه که اااا مثل اینه که همه جا سوییس نیست؟

پاسخنامه:
به نظر من کارمن همه ی این ها رو می دونسته. به اضافه ی این که می دونسته دوست پسرش خیلی ثروتمنده. برای همین قبول میکنه باهاش ازدواج کنه. برای همین قبول می کنه به عربستان بره و برای همین سال ها در کنارش میمونه و وقتی مطمئن میشه قرار نیست چیز چندانی از اون ثروت بهش برسه، خیلی راحت ترکش می کنه و به سوییس برمیگرده اما باز هم دست رد به سینه ی مقرری خودش و بچه هاش نمیزنه. ( در کتاب خیلی به این مورد اشاره نمی کنه ولی در مصاحبه ای که ازش دیدم گفته بود که سال های زیادی این مقرری رو دریافت کرده). حتی بعد از یازده سپتامبر با وجود این که نام بن لادن منفور و شاید خطرناکه بوده، و در حالی که از شوهرش جدا شده بوده، باز هم این نام رو نگه میداره و اتفاقا با نام کارمن بن لادن کتاب می نویسه تا مطمئن بشه که از نام اون خاندان پولدار هم چیزی بهش میرسه و فروش کتابش تضمینیه.
کارمن بن لادن یک زن آسیب دیده و سختی کشیده که با تبعیض های جنسیتی رو به رو بوده، نیست. کارمن بن لادن یک دروغ گوئه که سعی می کنه با مظلوم نمایی و عدم صداقت و نوشتن جانبدارانه به جایی برسه.

تتمه:
خواندن این کتاب رو پیشنهاد نمی کنم. اگر دوست دارید درباره ی وضعیت عربستان و زنان عرب بدونید، کتاب های خیلی بهتری وجود داره که جانبدارانه نوشته نشدن و فروششون به خاطر اسم نویسنده نیست بلکه به خاطر محتوای کتابه.
      
22

6

(0/1000)

نظرات

آفرین عالی نوشتی. کاش می‌شد این نقدت رو برای این کتاب پین کرد بالای صفحه 

0

👌👌👌

0