یادداشت احسان قائدی

قصه دلبری: شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر
        قصه دلبری کتابی که نمیتوان به هرکسی پیشنهاد داد
اول: قطعا مهمترین هدف روایت سبک زندگی شهدا ارائه الگویی به جامعه است که بتوان گفت این الگو تا دیروز در میان همین مردم زندگی می‌کرده است آفت این الگودهی زمانی به اوج می رسد که برخی می پندارند شهید را هرچه دست نیافتنی تر ترسیم کنیم به شهدا خدمت بیشتری کردیم کاری که با باکری و همت و باقری و متوسلیان کردیم. مصداق آن نیز اکنون در برخی روایتگری ها در راهیان نور از همین شهدا میتوان یافت جوری چهره شهدا را ترسیم می‌کنند گویی خدا لشکری از فرشته ها را در جنگ ها نازل می کند و تو خودت را هم بکشی عمرا به پای آنان برسی 
دوم: زمانی که کتابی جدی از زندگی شهدا می‌خوانم دلم میخواهد کتابی باشد که بتوانم آن را به لات بد مست محله تا رفیق هم پیاله تا پسران و دختران نوجوان پیشنهاد بدهم کاری که با کتاب ابراهیم هادی میتوان کرد زمانی کتاب ابراهیم هادی را با خودم به زورخانه می بردم برای بسیاری از ورزشکاران زورخانه که بعضی از آنها خال خالی هم بودند شخصیت ابراهیم هادی بدجور جذاب بود کتاب تا مدتها دست به دست می شد این یعنی این افراد یک وجه مشترک با ابراهیم هادی یافته اند و‌میگویند چرا من ابراهیم هادی نشوم

سوم : اگر از کف بسیج دانشجویی بیرون نیامده باشی و برخی روابط آنجا را از نزدیک لمس نکرده باشی یادواره شهدا برگزار نکرده باشی و اردوی  جهادی نرفته باشی، اگر روضه های خصوصی و خانگی را ندیده باشی و.... وقتی قصه دلبری را میخوانی در برخی از صفحات کتاب می مانی برایت گنگ است یا درک نمیکنی برخی حرفها و رفتار ها را، قصه دلبری را نمی توان دست به دست کرد چون کتابی است برای خواص تشکیلاتی و هیئتی 
چهارم: فارغ از نثر کتاب، قصه دلبری می‌توانست نیمه پنهان ماه شهید محمدخانی باشد اما با غلیظ کردن و پر رنگ تر کردن برخی از صحنه ها من جمله هیئت رفتن شهید و یا ترسیم وضعیت خاص از دوران دانشجویی چهره ی عجیبی از شهید ترسیم کرده است . نمی دانم شاید ما خیلی از قافله عقبیم شاید هم باید #قصه_دلبری را با #عمار حلب خواند تا درک بهتری از شرایط شهید داشت
      

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.