یادداشت S.HOPE
1402/12/15
4.1
138
زمانی که برای خوندن این کتاب گذاشتم بیشتر از همه کتاب هایی که تا الان خوندم طول کشید شاید چون برای خوندنش از یه قانون نانوشته استفاده میکردم شب زمانی که همه جا تاریک میشد با نور شمع اون رو میخوندم و چون من توی یکی از اون محله های کمونیستی زندگی میکنم شب های خیلی تاریک تری رو تجربه میکردم ، وقتی نور شمع خاموش میشد من مثل همه شخصیت های کتاب توی تاریکی فرو میرفتم و مثل شخصیت کتاب ، آقای دکتر ، درحالی که دیوار رو لمس میکردم میرفتم سمت تخت خوابم تکرار این هرشب باعث میشد من بهتر کتاب رو درک کنم و اینکه کوری چه حسی داره اما من پیش از این هم کوری رو درک میکردم کتاب کوری رو دوستش دارم شاید چون درکش میکنم اون احساس استیصال ندیدن اینکه چشم هات سالم باشه ولی بهت بگن ببین و تو نتونی اون احساس سردرگمی و درد رو اینکه بخوای با چشم هات چنگ بزنی به اطراف تا بتونی یه ذره هم که شده ببینی من کوری و ناامیدی رو میفهمم شاید چون تجربه دارم ؟ کوری رمان سختیه مغزم رو به تکاپو میندازه باید خیلی سریع بین شخصیت ها جا به جا بشی و بفهمی منظور نویسنده چیه ؟ کوری مثل اسمش تاریک و سیاه است حتی اگر بیماری که در آن بود متفاوت بود کوری معمول قضاوت میکرد و به ما یاد میداد هر شرایطی چه طور میتونه هرکسی رو متفاوت بکنه ، آدم بی گناه دیروز امروز قاتل شده دزد دیروز امروز توبه کار جایی که نیازهای حیوانی روی کار می آید و قدرت و پول بدون دیدن بدون ارزش می شود کوری کتاب به قهقرا رفتن آدم ها در میان نیاز هایشان است . کتابای زیادی نبودن که وقتی میخونمش بهم حس حالت تهوع دست بده ، منظورم از اون حس بدش نیست کتاب کوری برام همچین حسی داره ، یه حس منزجر کننده و چسبنده است ، مثل وقتایی که دستات آبنباتی میشه ولی هیچ آبی نیست که تمیزش کنی یا مثل خود کتاب وقتی دستت خون آلود میشه ولی چون کوری نمیتونی تمیزش کنی ، چون نمیدونی آب کجاست ؟ یه حس منفی نیست اما در عین حال منفیه مثل وقتی که تو خیابون ببینی کیف یکی رو زدن ، میدونی چی شده اما نمیتونی کاری کنی یا مثل وقتی که دستت خواب میره و مجبوری صبر کنی اون بهتر بشه و نمیتونی کاری کنی همه اتفاقات ناخوشایند که نمیتونی تغییرشون بدی تونستم دقیقا بگم این حس چه جوریه ؟ مثل دنیای امروز که میدونیم خرسای قطبی دارن از بین میرن ، یوزپلنگ ایرانی داره منقرض میشه ، گرمایش جهانی وجود داره یا همه بچه های کار مترو و ما این بین هیچ کاره ایم. کتاب کوری حس حالت تهوع داره ، میدونم داستانه اما واقعا همینه دنیا به همین کثیفی به همین اندازه منزجر کننده به همین اندازه خطرناک به همین اندازه احمقانه و خودخواهانه کوری به تصویر کشیدن دنیایی هستش که همین الان هم در جریانه ، فقط ما کوریم و نمیبینیم کوری برای باز کردن چشمان کورهاست. * بعد از خوندنش قراره با مشکلات نابینایان خیلی بیشتر آشنا بشید . *محله کمونیستی میشه همون محله هایی که همه خونه ها دقیقا مثل همه
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.