یادداشت mohi

mohi

mohi

6 روز پیش

        «جای خالی سلوچ فریاد زنی‌ست که در سکوت خاک‌خورده‌ی روستا پژواک می‌شود. نه برای یافتن شوهر، که برای یافتن تکه‌ای گم‌شده از خودش، از هستی، از زندگی. مِرگان در نبود سلوچ، خودش را زنده می‌کند؛ از نو می‌سازد و از نو می‌سوزد. این رمان، نمایش‌نامه‌ای‌ست با بازیگران خاموش: فقر، نابرابری، زن، زمین، و جبر. دولت‌آبادی قصه نمی‌گوید، زخمی را وا می‌کند که چرک‌اش از تاریخ آمده و هنوز هم از تن این سرزمین پاک نشده.
سلوچ نماد مردی‌ست که ناپدید شد، اما نبودنش، بودنی است که ستون خانه را می‌لرزاند. و مِرگان، زن بی‌پرده‌ای‌ست که در دل جهنمِ جامعه‌ای مردسالار، ایستاده نفس می‌کشد. این کتاب، خاک است و خون. زن است و زندگی.»
      
42

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.