یادداشت زینب سادات رضازاده
1402/7/12
وقتی کتاب را دیدم بدون چون و چرا شروع کردم به شنیدنش، کتاب برای من یادآور شهر زیبا و خاطره های جذاب پرسه زدن در کوچه پس کوچه ها و قسمت های قدیمی و تاریخی و البته کافه هایی که بی خیال از دنیا آرام در آن نشستیم و گپ زدیم و قهوه خوردیم و یا چای کمر باریک سفارش دادیم. علاوه بر همه اینها اطلاعاتی را میدهد که یک گردشگر چند روزه نمیتواند آنها را بفهمد. همه صحنه ها با تمام جزییات بیان میشدند و این کمک میکرد همان لحظه تصویر آن را بسازم. نکته جالب دیگر اینکه خواننده متن همان نویسنده هم هست پس میداند کجاها صدایش را بالا ببرد و کجا فرود بیاورد... آهنگ های که انتخاب شدند هم شما را به آنجا پرواز میدهد و آهنگ بی نظری که در یکی از قسمت ها معنا شد ... اگر روزی دنبال دوست میگشتی در خانه ام به رویت باز است، بی هیچ شرمی بیا. باور کن در کلماتم اثری از سرزنش و دل شکستگی نخواهی یافت... اگر روزی دنبال دوست گشتی از گذشته شرم سار نباش گویی هیچ اتفاقی نیفتاده تو را با دلتنگی همه این سالها در آغوش میگیرم ... میگویند یک قهوه تلخ چهل سال نان و نمک پس خود دارد کم از دست تو قهوه ننوشیدم ... بیا اگر گذرت به اینجا افتاد...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.