یادداشت
1401/5/14
بسمالله الرحمن الرحیم نمیدانم مسعود احضارشده بود یا عارفه یا من یا نویسنده، همه یا هیچکدام... شاید همه... نویسنده روی جلد، احضاریهاش را چاپ کرده بود و مسعود و عارفه هر کدام به نحوی و من امشب، اخرین شب جمعه شعبانالمعظم، احضار شدم تا بخوانمش... اقرا اقراش انقدر بود که بیخیال قرار شوم و تمامش کنم، حالا کمی دیرتر... هنوز نمیدانم محل احضار نجف است یا کربلا، دفتر روزنامه یا اتاق خواب عارفه، بینالحرمین است یا مدینه، تل زینبیه است یا قتلگاه، همه یا هیچکدام این داستان بانو و عبدالله است یا زهره و مسعود یا امابیها و امیرالمومنین یا عارفه و وحید یا حاجناصر و هاشم، یا رسول و همسرش، همه یا هیچکدام... بخوانیدش تا خودتان را پیدا کنید در بحر متلاطم عاشورا و اربعین. شما کجایید؟! پ.ن: ۱- خواندنی است و نویسنده را دنبال خودش میکشاند. ۲- استنباطش در عدم همراهی عبدالله بنجعفر با کاروان امام، خیلی دقیق و لطیف و زنانه بود و معمولاً از نویسندگان مرد، چنین نگاهی بعید است و ملموس بود، شاید عارفهای هم کنار نویسنده، مشق نوشتن میکرده است. ۳- روایتش درباره اسماءبنت عمیس کمی اشتباه است، چه اینکه ایشان همسر جعفربن طیار بودند که در سال هفتم هجری از حبشه به مدینه آمد و قاعدتاً زمان ازدواج، و تولد فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها، مدینه نبودند. ۴- هر چه نگاه لطیف و زاویه دید مناسب و بجای نویسنده را عدم همراهی عبداللهبن جعفر با کاروان کربلا، میستایم، از سوی دیگر توصیف برخوردهای مسعود با زهره را نمیپسندم. از حکمت الهی بعید است زنی را که فرمان به حجاب در برابر نامحرم داده را در خواب بر مردی، بدون حجاب آشکار کند و این نکته بسی آزارم داد. ۵- و نکتهای که هنوز برایم سؤال است. در متن ادبی، داستان و رمان چگونه باید از ائمه معصومین و خاندانشان، نام برده شود که اسائه ادب نباشد، بیاحترامی نشود و از سوی دیگر متن را ثقیل و سنگین نکند.🤔
1
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.