یادداشت 𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
1404/4/27
به نام او...) جلد دوم از سه گانه ناتوان؛ نوشته لورن رابرتس «وقتی گذشته سایه میندازه روی حال، باید بین عشق و انتقام یکی رو انتخاب کرد.» جلد اول هیجانزدهت کرد؟ تو رو پرت کرد وسط یه دنیای خشن و ناعادل؟ خب... جلد دوم همون دنیای بیرحمو برمیداره و مستقیم میبرتت به دلش. اما اینبار، همهچی جدیتره. عمیقتر. احساسیتر. بی پروا همون کتابیه که بعد از تموم شدنش فقط میخوای خیره شی به دیوار و بگی: « من الان چجوری تا خوندن جلد بعد دووم بیارم؟؟» خلاصه داستان؟ پیدن گری، همون دختری که یه روزی فقط یه آدم معمولی بود، حالا تبدیل شده به دختری فراری، دل شکسته که قراره به تنهایی پا به سفری بزاره که ممکنه اون رو تا مرز کشتن ببره. نه کای آزر، همون شاهزادهی خونسرد و مرموز، اینبار با نقشی سختتر روبهروئه. بین قانون و احساس، بین آنچه باید باشه و آنچه هست، بین حرف دل و فرمان عقل. و در تمام این مسیر، باید با برادری روبهرو شه که سایهش هنوز روی همهچیز سنگینی میکنه... کیت آزر. پادشاهی که پشت لبخند آرومش، یه دنیا سیاست و درد پنهونه. کسی که تنها کسی که تمام عمر تلاش کرد تا توجه پدرش رو جلب کنه و ثابت کنه که لایق پادشاهی ایلیا هست، حالا پدرش رو از دست داده... شخصیتها؟ تو این جلد، هر کاراکتر یه لایهی جدید از خودش رو نشون میده. همه خاکستریتر، زخمخوردهتر، و واقعیتر شدن. حتی اونهایی که فقط یه نقش فرعی بهنظر میرسیدن، تبدیل میشن به قلب تپندهی بعضی فصلها. پیدن... دختری که با دستهای خالی، تاج و تخت را به لرزه درآورد؛ در جهانی که قدرت در خون و جادو جریان داره، او با شجاعت و هوشش، از ناتوانیش سلاح ساخت کای... بین قانون و دلبستگی، گیر کرده؛ پسری که باید تصمیمی بگیره که هم خودش و هم کسی رو که دوست داره به خطر میاندازه، اما هنوز نمیدونه کدوم راه درستتره. و رابطهشون؟ آه رابطهشون... نه شیرینه، نه آسون. یه چیزیه بین فاصله و خواستن، بین باید و نمیتونم. نه اونجور عشق آبدوغخیاری که همه جا میبینی—بلکه پر از سکوت، اضطراب، و یه چیز پنهون که نمیذاره هیچکدوم عقب بکشن. فضا و حالوهوای داستان؟ فضای این جلد تاریکتره، ولی نه ناامید. جادههاش خطرناکترن، ولی نه بیهدف. لحظههایی هستن که نفست رو حبس میکنی، بعد یه جمله کاری میکنه اشکت بیاد. نویسنده کاری کرده که انگار هر فصل یه مشت درد توی مشتت گذاشته، ولی همراهش یه لبخند کمرنگ هم هست که نمیذاره رها کنی. در پایان باید بگم اگه دنبال یه داستانی هستی که فانتزی و احساس رو باهم قاطی کرده باشه، که شخصیتهاش خاکستری باشن، ولی دلتو بسوزونن... که رابطههاش نه ساده، نه شیرین، نه مطمئن—بلکه واقعی باشن... و اگه دلت میخواد بعد از تموم شدنش، بری صدبار اون چند جملهی آخر رو دوباره بخونی و با خودت فکر کنی: اگه من جای کای بودم در ادامه چیکار میکردم. پ ن: این جلد از جلد قبل خیلیی بهتر بود برای همین به جای 3.5 بهش 4 دادم. امیدوارم جلد بعد نمره امو به 4.5 یا حتی 5 برسونه! پ ن 2: لورن جان؟؟؟ خوشت میآد خواننده رو تو شوک بزاری؟؟ من تا کی منتظر باشم تا بدونم چرا فرد X (محض اسپویل نشدن نام نمیبرم) اون کارو کرد😭😭 بماند به یادگار از بیست و هفتمین روز از تابستون 404.
(0/1000)
𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪
1404/5/2
0