یادداشت سهیل خرسند
1402/7/13
در باب معنی و تفسیر کلمهی «تاسیان» میتوان به سادگی یک کتاب نوشت، اما هدف من بیسواد معنی و تفسیر لغت نیست. هدف من معرفی این دفترشعر نیز نیست، ابتهاج را چه نیاز به معرفی من؟! اصلا چه باید بنویسم برای او؟ پس ترجیح میدهم که همانند پدربزرگ مهربان گزافه نگویم و تنها بخشی از شعرش را به یادگار بنویسم... گفتمش شیرینترین آواز چیست ؟ چشم غمگینش به رویم خیره ماند قطره قطره اشکش از مژگان چکید لرزه افتادش به گیسوی بلند زیر لب غمناک خواند ناله زنجیرها بر دست من گفتمش آنگه که از هم بگسلند خنده تلخی به لب آورد و گفت آرزویی دلکش است اما دریغ بخت شورم ره برین امید بست و آن طلایی زورق خورشید را صخرههای ساحل مغرب شکست من به خود لرزیدن از دردی که تلخ در دل من با دل او می گریست گفتمش بنگر در این دریای کور چشم هر اختر چراغ زورقیست سر به سوی آسمان برداشت گفت چشم هر اختر چراغ زورقیست لیکن این شب نیز دریاییست ژرف ای دریغا شبروان! کز نیمه راه می کشد افسون شب در خوابشان گفتمش فانوس ماه میدهد از چشم بیداری نشان گفت اما در شبی این گونه گنگ هیچ آوایی نمیآید به گوش گفتمش اما دل من میتپد گوش کن اینک صدای پای دوست گفت ای افسوس در این دام مرگ باز صید تازهای را می برند این صدای پای اوست گریهای افتاد در من بی امان در میان اشکها پرسیدمش خوشترین لبخند چیست ؟ شعلهای در چشم تاریکش شکفت جوش خون در گونهاش آتش فشاند گفت لبخندی که عشق سربلند وقت مردن بر لب مردان نشاند من ز جا برخاستم بوسیدمش
(0/1000)
سید امیرحسین هاشمی
1402/7/13
0