یادداشت علی عقیلی نسب
1402/1/12
امیرکبیر به تهران امروز ما آمده است. همچنین بسیاری از بزرگان تاریخ ما. آنهایی که در قصه حضور دارند: لیلی، باربد، ابن سینا و شخص امیرکبیر است. اما هستند شخصیتهایی که نامشان فقط میآید و روایتی کوتاه از آنها گفته میشود. شخصیتهایی چون مجنون، فردوسی، رستم، سهراب، آرش کمانگیر، کاوه آهنگر، حافظ، ناصرخسرو، خسرو، شیرین، فرهاد، نظامی گنجوی و... کتاب با زبانی طنز و موزیکال به دغدغهای قدیمی پرداخته است. دغدغه فراموشی تاریخ خودمان و شخصیتهای تاریخیمان. کتاب به ما میگوید شخصیتهای تاریخی ما اگر امروز بودند هر چند از وضع ناراضی بودند، ولی خودشان را با اوضاع ما تطبیق میدادند. ابن سینا داروی قلابی میفروشد و میگوید که در سه و نیم درصد از افراد عوارض دارد تا وقتی برگردند تا مشکل دارو را بگویند میگوید من گفته بودم در سه و نیم درصد عوارض دارد و شما جزو همان سه و نیم درصدی. و داروی آن مثلا عوارض را به آنها میفروشد. لیلی مچ مجنون را در حالی که با دختر دیگری قرار داشته میگیرد. سهراب بعد از اینکه با فردوسی به مشکل میخورد، با ناصر خسرو شراکت میکنند و نوش داروی تاریخ مصرف گذشته قاچاق میکنند. باربرد سازش را فروخته و مشغول به کار رپ شده. حافظ راضی شده است اشعارش را به عنوان شعر رپ ویرایش و استفاده کنند. امیرکبیر هم که سالها در کاشان دلاکی میکرد، از دست غرغرهای همسرش به تهران برگشته است به دنبال کار، که این اوضاع را میبیند. موضوع کتاب تکراری است و شاید اگر کسی بگردد این نوع پردازش به این موضوع را هم پیدا کند. ولی استفاده از جنبه موسیقی احتمالا تفاوت این کتاب با دیگر کتابهای این دستی است. بهتر که کتاب را فقط در قالب نسخه صوتی منتشر کردند و کار به نسخه فیزیکی نکشید. در عنصر طنز، کتاب توفیر چندانی نیافته است. جملات طنزآمیزش گاهی خوب و موضوعات مورد استفاده هم جالب توجه هستند ولی در کل قوت چندانی ندارد و حتی جملاتی سخیف هم دارد. اما بیشتر توانایی کتاب در عنصر موسیقیایی آن است. توازن جملات و همچنین آهنگهای پیش زمینه هر چند همه جا خوب نیست ولی در اغلب کتاب به خوبی دیده میشود. پردازش موسیقیاییاش آنقدری خوب است که مقصود نویسنده که ارائه طنزی تلخ بوده است را به خوبی میرساند و ضعف جملاتی که نمیتوانستند این مقصود را برسانند میپوشاند. آنقدر خوب که شما آخرش احساس اندوه از این وضعیتی که نویسنده سعد کرده است بگوید اسفبار است پیدا میکنید. میگویم سعی کرده چرا که کتاب کمی بیش از حد سیاه نمایی کرده و گویی جامعه امروزی ایران فاقد هر گونه خوبی است و سراسر دروغ است و بدبختی. در کل خوب است که کتاب یک بار شنیده شود و این دغدغه قدیمی حداقل برای ما یادآوری شود. هر چند نباید به تمامه حرف نویسنده را قبول کرد که وضع ما تا این حد اسفبار است، ولی این درون ذهن ما باشد که وضع ما همچین هم خوب نیست. بخشی از کتاب: تیشه بشکن فرهاد! که در این شهر مجازی شلوغ همه شیرین شده اند به فریب و به دروغ کُلَه نایک به سر حسرت لایک به دل بریلیشن سینگل تا که مقبول افتد نزد آن خسرو خوبان شاه شمشاد قدان و شه شیرین دهنان خسرو خود مشغول است به ابر اعجازی از فتوشاپ، کله اش روی تن هرکول است با یکی عینک دودی مخوف، تا ریا را نشود از پس چشمانش دید تیشه بشکن فرهاد! خود مرحوم نظامی اینجا دو - سه پیجی دارد چیست این؟ محشر کبری بر پاست؟ تو ولی فارغ از این حوری و غلمان و پری های دغل، باز هم میپرسی: خانه ی دوست کجاست؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.