یادداشت پرستو خلیلی

آخرین روز یک محکوم به همراه کلود بی نوا
        در این کتاب ما قراره آخرین صحبت‌های یک محکوم اعدامی رو بخونیم. فردی که میشه گفت ما رو آخرین گوش شنوا، آخرین یار خودش به حساب می‌آره. وقتی وسطای کتاب بودم حس اون کشیشی رو داشتم که داره به صحبت‌های یک فردی که داره اقرار میکنه گوش میده.
این فرد از هر دری سخن میگه؛ از زندگی دوران کودکی‌ش و خوشحالیاش، از دختر کوچیکش و حتی از وضعیت زندان.
تنها چیزی که این فرد درباره‌ش صحبت نمی‌کنه جرمیِ که مرتکب شده. ولی چرا باید ازش حرف بزنه؟ هیچ دلیلی وجود نداره که از جرمش حرف بزنه چون قاضی تصمیمش رو گرفته، من و تو لازم نیست رای‌ای رو صادر کنیم و فقط گوشی هستیم برای شنیدن. حتی خود راوی هم میگفت وقتی فرقی بین «اعدام» یا «حبس ابد» نیست، تلاش چرا؟
      
9

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.