یادداشت لعیا عرب
1402/11/13
3.3
6
داستان راجع به زن همسایه هست که به تازگی کشته شده و دو کارگاه به اسمهای وب و موئن حل این پرونده رو بهدست گرفتن و تحقیقاتشون رو شروع میکنن ؛ در همین حین پسر اولیویا و پل یعنی رالی مچش وقتی در حال هک کردن کامپوتر همسایه ها بوده توسط مامانش گرفته میشه. اولین چیزی که بسیار رو مخم بود این بود که به طرز فجیع و چندش آوری تو این کتاب خیانت بود و تا یک جایی ممکن بود به جا باشه (از نظر روند و هیجان داستان) ولی بعد انگار به یک بازیچه برای نویسنده تبدیل شد و به تکرار تبدیل شد و خب اصلا خوشایند نبود! شخصیت پردازی تقریبا خوبی داشت و روند حوصله سربر نبود ؛ پایان کتاب هم برای من از اواسط کتاب بخاطر سرنخ های نویسنده قابل حدس شد ولی تحقیقات و مدارک جدیدی که به دست میومد و به داستان اضافه میشد برام جالب بود. در کل به نظرم یه کتاب معمولی بود و جنایی معمایی های بهتر ازین کتاب قطعا خیلی زیاده! پ.ن۱ : انقدر کارهای شخصیت ها برام عجیب بود که به هیچ شخصیتی اونقدر علاقه مند نشدم و فقط دلم برای اولیویای بیچاره میسوخت!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.