یادداشت محمدحسین معصومی
1403/11/22
کتاب از نظر تاریخی، خیلی نقطه نظر خاص و ویژه ای نداره، چه بسا برای اهل کتاب و تاریخ، تکراری باشه و یا نهایتا از یک زاویه دیگه روایت بشه ولی نکته اصلی تفکرات و ایده های مرحوم مطهری لابه لای سخنان کتاب هست... واضحا استاد مطهری سعی کرده با انقلاب ۵٧، یک حرکتی برای استقلال و راه اندازی تفکرات اسلامی راه بندازه در شاخه های مختلف که نه چپی باشه و نه راستی و مارک مخصوص به خودشو داشته باشه. ولی به هر حال استاد، چه به خاطر جو زمانه و اجتماع و چه دلایل دیگه، از تفکرات حاکم بر اون زمان یا اشتراکات فکری نمیتونه خودش رو بکَنه! به طور مثال در مورد مارکسیست، علنا بین بخش اجتماعی و سیاسی و بخش الحادی اون تفاوت قائل میشه و بخش الحادی اون رو تخریب میکنه! به نوعی که انگار بخش سیاسی و اجتماعی اون یک چیز مثبته!! در کل چه در مورد روحانیت و حوزه و چه مسائل دیگه، اون کَف تفکر فکری غالب، همون چپ هست. یعنی حتی اگر منتقد سفت و سخت چپ گرایی اون زمان هم اگر باشی، راه حل ایجابی، باز به شکل دیگه ای از چپ گرایی برمیگرده! و در نهایت نکته مهم در روایت تاریخی استاد مطهری، اینه که انگار تک تک ضعف هایی که از روحانیت و حرکت های اهل سنت میشماره و تحلیل میکنه، واضحا وارد روحانیت شیعه هم میشه! در کنار همه این ها یک بحث تحلیلی و نیمه فلسفی هم در کتاب پررنگ بود در مورد سکون و حرکت اسلام و جامعه اسلامی که فکر میکنم خوراک جمع خوانی و تحلیل هست . که از نظر من همین یک نکته که میفرماین"این جامعه اسلامی هست که در تحرک و حرکت است و نه اسلام" باعث فاصله و تفاوت آرای بسیار هست و جای گفت و گو بسیار داره...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.