یادداشت
1401/9/13
3.9
18
چه چیزها که توی این دنیا رخ نمیدهد! گفتار اندر ستایش دوستان دوستانی که با معرفی برخی کتابها، واسطهی آشنایی من با یک نویسندهی خاص میشوند، جایگاهِ غیر قابل وصفی دارند: سعید با معرفی «گابو»، هدیص با معرفی «موراکامی»، سنا با معرفی «بولگاکف»، «عارفه» با معرفی «کافکا»، «کتایون» با معرفی «یوسا» و «مرل»، پریسا با معرفی «سلین»، مهشید با معرفی «احمد محمود» و ... . واپسین روزهای سال ۱۳۹۹ بود که «عارفه»، خواندن «مسخ» را به من پیشنهاد داد و به یاد دارم روز نخست فروردین ۱۴۰۰ آن را به پایان رساندم و شیفتهی نگاه، نبوغ و خلاقیتِ کافکا شدم. از این تریبون استفاده میکنم و از راه دور برای تکتکِ این عزیزان درود میفرستم و دستشان را به گرمی میفشارم. خوشحالم که شماها را در کنارم دارم. گفتار اندر ستایش کافکا کافکا را دوست دارم به چند دلیل: اول آنکه هاروکی موراکامی(نویسندهی محبوبم)، عاشق اوست، اینکه چرا عاشق اوست را بارها گفته و نوشتهام و آخرین بار در ویسی که جهت معرفی موراکامی در کانال تلگرام به آدرس زیر: https://t.me/reviewsbysoheil/406 با دوستانم به اشتراک گذاشتهام نیز تکرار نمودهام. کافیست بدانید کافکا چطور و با چه شرایطی بزرگ شده تا بفهمید چرا موراکامی به او تعلق خاطر داشت. بارها خوانندههایش را به او لینک کرده، در چند کتابش پرواضح است که تحت تاثیر اوست و حتی در ستایش او داستانِ کوتاهی به نام «سامسای عاشق» برعکسِ «مسخ» مخلوقِ دوستداشتنی کافکا نوشته است. از علاقهی موراکامی که بگذرم، به نبوغ، خلاقیتِ ذاتی و قلم کافکا میرسم، او از نوشتن لذت میبرد و ترسی از روی کاغذ آوردن هرآنچه که از ذهنش میگذشت نداشت. نهایتا او را ستایش میکنم و دوست دارم، چون سخت کودکی کرد، سخت بزرگ شد، سخت زیست و سخت مرد اما برای ما آثار با ارزشی به یادگار گذاشت. کافکای عزیز من شما را دوست دارم و امیدوارم، زندگی مجالِ کافی را به جهت خواندن سایر آثارت به من بدهد. گفتار اندر معرفی محاکمه شخصیت نخست و اصلی کتاب «یوزف ک.» نام دارد. او کارمندِ جوان یک بانک بزرگ است و به عنوان «مشاور امور تجاری» در آن بانک مشغول به کار است. یک شب همانند سایر شبهای دیگر میخوابد و داستان با این جمله آغاز میگردد: "بی شک کسی به یوزرف ک. تهمت زده بود، زیرا بی آنکه از او خطایی سر زده باشد، یک روز صبح بازداشت شد." از نظر من «یوزف ک.» بیدار نشده بود و تمام آنچه در کتاب میخوانیم را خواب میبیند. او شخصیست گوشهگیر، تنها و لجوج که نگرانیها و درگیریهای روزمره در ذهنش منجر شده که خوابی عجیب ببیند، او در خواب میبیند که به سراغش آمدهاند تا بخاطر جرمی محاکمهاش کنند! خود فکر میکند بیگناه است، اما دادگاه به سراغش آمده و همانطور که در کتاب میخوانیم: دادگاه به جایی میرود که جرمی ارتکاب شود! این دادگاه از اعضا و ارکانش و نحوهی برگزاریش گرفته تا اجرای حکمش شرایط خاصی دارد! و تمام این رویدادها و شرایط خاص برای من بسیار خواندنی بود. اعتراف میکنم از کافکا قلمی سیاه، نه هر سیاهی بلکه یک سیاهِ اصیل همانند سیاهیای که از سلین میخوانم، انتظار داشتم اما محاکمه برای من سیاه نبود، خاکستری بود. دنیای افکار کافکا مرموز و پیچیده و پراستعاره است، او خیلی فکر میکرد و نوشتههایش پیچیده است. پی بردن به اینکه هربار با استعارهای به چه اشاره میکند، آنچنان سخت نیست، او با یک داستان به موارد زیادی طعنه زد و انگشت اشارهاش را به سوی یک سیستم فاسد گرفت. باید او را بیشتر شناخت و برای اینکار راهی ندارم جز اینکه باز هم از او بخوانم، باز هم بخوانم و باز هم ... . نقلقول نامه "وقتی کسی سیسال زندگی کرده و مثل من مجبور بوده باشد تنهایی گلیم خود را از آب بیرون بکشد، در رویارویی با پیشامدهای ناگهانی مقاوم میشود و مسائل را خیلی جدی نمیگیرد." "من فقط جایی از خطر میترسم که بخواهم بترسم." "دستهای زنانه بیسر و صدا خیلی چیزها را سر و سامان میدهند." "تمام کارمندها عصبیاند، حتی وقتی که آرام به نظر میرسند." "عدالت نیاز به آرامش دارد، وگرنه ترازو از حال تعادل خارج میشود و در این صورت قضاوت عادلانه امکانپذیر نیست." "متهم باید همیشه آماده باشد و هرگز قافلگیر نشود." کارنامه کافکا دیگر رفیق من است و با او هیچ تعارفی ندارم، اگر خودِ او کتابش را منظم و تکمیل میکرد، پنج ستاره را برایش منظور میکردم، اما حال چهار ستاره را برایش منظور مینمایم و صدالبته خواندنش را به سایر دوستانم پیشنهاد میکنم. بیست و یکم آذرماه یکهزار و چهارصد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.