یادداشت سمی
1404/4/8
از کتاب: مراقب مترجم دردهاست. رنج و زندگی را به هم ترجمه میکند و خودش نیز در این میانه میبالد و بالغ میشود. مراقب هم مواظب است که رنج و زندگی همدیگر را درست بفهمند و هم حواسش هست که خبرهای تلخ به فضای مراقبت راه پیدا نکنند. . خب خیلی دوستش داشتم، همیشه جستارها برام جالب و در اولویت هستند... این کتاب هم در مورد مراقبت هست و فصلهایی دارد از تجربههای آدمهای متفاوتی که از دیگران مراقبت میکنند... البته نه فقط از انسانها بلکه از طبیعت، وطن، حیوانات و .... راوی گاهی مجروح جنگی هست، پسری که ۱۴ ۱۵ ساله بوده و شناسنامهاش را دستکاری کرده تا بتواند به جبهه برود و اینجور روایت میکند که: " همه ازم میپرسیدن موقعی که دیگران خوابند چه میکنی چشمهایت را هم نمیبندی خستگی تنت را چطور در میکنی؟ چطور از سلامتیت مراقبت میکنی؟ مگر میشود نخوابی؟جوابم ناامیدشان میکند...." کسی که عادت به مراقبت کردن دارد، خواب از چشمهایش ربوده شده و میداند که زندگی یعنی درد... راوی گاهی پدریست که فرزند مبتلا به اوتیسم دارد و معتقده که گاهی پذیرش به معنی تسکینه چون زندگی همینه و نمیشه کاریش کرد... راوی علیرضا شهرداری هست و داستانش با پیروز و حیوانات دیگه که به شدت تاثیرگذار بود... گرچه مراقبت از آدمها خیلی لذت بخش میتونه باشه و اینکه حس کافی بودن و ارزشمندی رو به انسان میده ولی خستگی، ناامیدی و کوفتگی از لحن تک تک راویها کاملاً پیدا بود، نگاههای بیامانی که خود دوباره به دنبال یک مراقبت کنندهی دیگر هستند و برای مادری گنبد حسینیهی ارشاد میشود یک مراقبت کننده، برایش هویت پیدا میکند و سرزنشش نمیکند...و این واقعا دردناک بود...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.