یادداشت سارا حسینی

        این دومین باری بود که هستی را می‌خواندم. سر ذوقم آورد و نتوانستم تا تمام شود، زمین بگذارمش. جهان داستانی هستی، بی‌کم و کاست است و هیچ کاشکی‌ای برای من باقی نگذاشت. 

ما  سرگذشت هستی را در سیزده‌سالگی‌اش می‌خوانیم، اما  داستان، فقط داستان "هستی" نیست‌؛ روایت سایه سنگین جنگ و مهاجرت اجباری مردم است به خارج شهر؛ روایت مقاومت آبادان و خرمشهر است به همت مردمان غیورش؛ روایت جوان‌های رعنایی است که جانشان را کف دستشان گذاشتند تا اجنبی نتواند خاکشان را بگیرد؛  روایت مادری که ستون خانواده است و پدری که با خودش ترس‌های مگو دارد، ترس‌هایی که تلخش می‌کنند؛ روایت زنده‌ماندن‌ آدم‌هاست در شرایطی که زنده ماندن غیر ممکن است؛ روایت وارد شدن یک عضو جدید کوچولوست به خانواده که همه معادلات را به هم‌ می‌زند؛  روایت زیباترکردن  زندگی با مسخره‌بازی‌های کوچک است درست وسط سخت‌ترین روزهای عمر و  ...

با این همه بین این همه روایت، داستان خود هستی، یکه‌تاز میدان است. او نوجوانی است که از سوی پدر دوست داشته نمی‌شود ولی این شانس را داشته که مادر، خاله و دایی نازنینی داشته باشد؛  اوست که به خلاف انتظارات کلیشه‌ای، بیشتر کارهایش پسرانه است  و همین جذابیتی ویژه به کاراکترش می‌بخشد و البته او را وارد کشمکشی نفس‌گیر با پدر و جامعه می‌کند؛ اوست آتش‌پاره‌ای که با آنکه امید خیری ازش نمی‌رود، اما چندین بار فرشته نجات خانواده‌اش می‌شود ؛ اوست که شهامت ایستادن پای حرفش  را دارد و دست پدر را هم به نوعی می‌گیرد تا از سایه سنگین ترس‌هایش فاصله بگیرد.

رمان "هستی"  یک اثر خواندنی است؛ در این داستان، خود هستی دستمان را می‌گیرد و گوشه گوشه‌ داستان  را برایمان روایت می‌کند. نحو طبیعی، صمیمانه و غیر شکسته نثر داستان به همراه لهجه غلیظ آبادانی دیالوگ‌ها، جذابیت خاصی به داستان بخشیده است. 

دیوانه‌بازی‌های خاله نسرین و بازی‌های زبانی‌اش، جسارت‌مندی‌های هستی، بگو مگو‌های آمیخته با طنز شخصیت‌ها و پایان حیرت‌انگیز داستان  باعث می‌شود خواندن این کتاب به خواننده  حسابی مزه کند. 



      
11

48

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.