یادداشت محمدامین اکبری
1401/7/3
به نام او چگونه مانند فیلسوفان فکر کنیم و به زبان مردم سخن بگوییم؟ 🔹 بعد از کتاب «سرگذشت جامعه سیال» این دومین کتابی است که در این روزها از امبرتو اکو میخواندم. «چگونه با ماهی قزلآلا سفر کنیم؟» هم مانند کتاب پیشین دربردارنده یادداشتهایی از اکو است که پیش از انتشار در قالب کتاب در مجله «اسپرسو» ایتالیا به صورت هفتگی منتشر شده است، با این تفاوت که این کتاب در زمان زندگی نویسنده توسط خود او به شکل کتاب درآمده است ولی آن دیگری نه. اکو در این کتاب چهل و پنج یادداشت خود را که اغلب لحنی طنزگونه دارد، با عناوینی شبیه به هم گرد آورده است. روحیه شوخ طبعانه اکو ازهمان عناوین یادداشتها خود را نشان میدهد عناوینی که پرسشهایی طنزآلود و درعین حال بیربط هستند مثلا: چگونه از قهوهجوش لعنتی استفاده بکنیم؟ چگونه با قطارهای امریکایی سفر بکنیم؟ چگونه درباره فوتبال حرف نزنیم؟ چگونه از به کار بردن «کاملا» پرهیز کنیم؟ و ... 🔸 در واقع «چگونه با ماهی قزلآلا سفر کنیم؟» نخبه و برگزیده یادداشتهای ژورنالیستی اکو است اگر در کتاب «سرگذشت جامعه سیال» تنها بخشی از نوشتهها خوب بود در این کتاب تمام یادداشتها خوب و خواندنیست. اکو بهمانند بیشترهمولایتیهایش طناز است، (همینجا بگویم همانطور که من اصفهانی بینمک ندیدهام ایتالیایی بینمک هم وجود ندارد و یا شاید من با آنها مواجه نشدهام) به هر رو طنز این متفکر ایتالیایی سخت بر دل می نشیند او با موشکافی و نکتهسنجی مطالبی را طرح میکند که در زندگی مردم تمام دنیا در روزگار مدرن مصداق دارد. مثلا در یادداشت «چگونه گواهینامه رانندگی المثنی بگیریم» که بلندترین یادداشت این کتاب هم هست، اکو از مصایب خود برای دریافت المثنی گواهینامه رانندگی در سیستم بروکراتیک ایتالیا سخن میگوید. یادداشتی که به شدت برای ما ایرانیها ملموس است. دیگر مواردی هم که او مطرح می کند چنین عمومیتی دارد. درواقع اکو متفکری نکته سنج است که تلاش میکند دریافتهای خود را به سادهترین شکل و با زبانی طنازانه بیان کند. 🔸 متاسفانه علی رغم اینکه مترجمی زبردست و نامآشنا این کتاب را ترجمه کرده است این کتاب چنان که باید مورد توجه قرار نگرفته است. گواه این سخنم اینکه در گودریدز علیرغم ریویوهای بسیار زیادی که درباره این کتاب نوشته شده است ریویو یا مروری فارسی وجود ندارد و همچنین کتاب بعد از دو سال همچنان در چاپ دوم آن هم با تیراژ ۵۰۰ نسخه مانده است. به نظر میرسد گمنام بودن ناشر (نشر کتاب کوچه) و توزیع نامناسب کتاب مهمترین دلیل در معرفی نشدن آن به مخاطبان فارسیزبان است. خلاصه اگر یک کتاب خواندنی از اکوی بزرگ می خواهید این کتاب را از دست ندهید 🔹 در آخر بخشهایی از کتاب را با شما به اشتراک می گذارم: «به دندانپزشکم زنگ میزنم تا نوبت بگیرم و او میگوید تا هفته آینده حتی یک وقت آزاد هم ندارد، من هم کاملا باور میکنم. او بسیار حرفهای است و با کسی هم شوخی ندارد. اما وقتی کسی مرا به میزگرد یا سمیناری دعوت میکند یا میخواهد یادنامهای را ویرایش کنم، یا مقالهای بنویسم یا در میزگرد کارشناسان شرکت کنم و من میگویم وقت ندارم، باور نمی کند. میگویند: "بیخیال پروفسور. افرادی مثل شما همیش میتوانند وقت آزاد داشته باشند." بدیهی است ما اصحاب علوم انسانی را در زمره متخصصان حرفهای قرار نمیدهند، ما یک مشت علاف بیکار هستیم.» «یک نویسنده حرفهای برای نویسندهها مینویسد، و یک نانویسنده برای همسایه بغلی یا رئیس بانک محلهشان» «وقتی مرگ سر برسد اولین خطر این است که چیزهای منتشرنشده منتشر شوند و آن وقت معلوم میشود که شما یک احمق به تمام معنا بودهاید» «من از طرفدار فوتبال خوشم نمیآید، چون نقص عجیبی دارد و نمیتواند بفهمد که چرا شما طرفدار فوتبال نیستید و اصرار دارد طوری با شما حرف بزند که انگار طرفدار فوتبالید» «رانندههای تاکسی ایتالیایی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: آنهایی که در تمام مسیر در حال غرزدن و ابراز عقاید و نظراتشان هستند. دسته دوم آنهایی هستند که عصبیاند، سکوت میکنند و مردمگریزیشان را در خلال رانندگیشان عیان میسازند. دسته سوم آنهایی که با بیان داستانهای ناب از تنشهایشان خلاص میشوند و تعریف میکنند که چه ماجراهایی با مسافرانشان داشتهاند. این برش از روایتهای زندگی کوچکترین ارزش سمبولیکی ندارند و اگر در میخانه گفته شوند، متصدی بار مجبور میشود فرد راوی را به خانه بفرستد و بگوید که وقت رفتن به رختخواب است. ... در هرجای دنیا یک روش مطمئن برای شناخت راننده تاکسی وجود دارد: او همان کسی است که هیچ وقت پول خرد ندارد.»
15
(0/1000)
سیده زینب موسوی
1402/11/2
0